زندگی میان مردگان
از خواب پریدم دیگه خبری از خواب های مزخرف نشد هفته ها گذشت و شد 30 مرداد تولدم ولی تولدم ی روز مثل روزای دیگه داشتم توی اینیستا میگشتم و چیزای خنده دار میخوندم با عکس چندتا پسر چیزای فان درست کرده بودن نوشته بود بی تی اس از سر کنجکاوی زدم گوگل هر چی عکسا شون رو میدیدم کنجکاو تر میشدم چندتا آهنگ هاشون رو دانلود کردم البته چندتا آهنگ از قبل از گروه های کیپاپ داشتم فکرکنم از ان سی تی
گاتسو بلک پینک اکسول..... از هر کدوم داشتم ولی زیاد کنجکاو نبودم ولی این 7 تا پسر بدجور منو جذب خودشون کرده بودن(قصد توهین ندارم چون من همه آهنگ های کیپاپ رو گوش میدم) اسماشون رو بلد شدم اولاش سخت بود که صدا ها شون رو تشخیص بدم ولی بعد ی روز عادی صداشون رو تونستم تشخیص بدم چند روز گذشت منم با آهنگ برای کنکور ( انشا الله بره زیر خاک) میخوندم ی شب خواب عجیبی دیدم اونم این بود ادامه همون خواب دوباره توی اتاقم بودم بابا با عجله اومد خونه نمیدونم چرا ولی با عجله رفت طرف همون جایی که دیوار رو خراب کردم
بابا گفت: «اینجا چرا خرابه؟»
-خوب اومدم میخ بکوبم خراب شد ولی...
+ چراغ قوه رو بیار
رفتمو گوشیمو آوردم با مامان و آجیمو بابام وارد راه رو شدیم به زور ار اون سوراخ رد شدیم رفتیم توی راه رو صدای چکیدن قطره آب روی زمین میومد هرچی جلو تر میرفتم ترسناک تر و پایین تر میرفتیم تا اینکه ی تور دیدیم دویدیم به طرف نور همین که رسیدیم به ی سالن بزرگ رسیدیم پر از تار عنکبوت و موش ی چیز عجیب بود اون تابوت که روش گیاه سبز شده بود رفتیم طرف صبر همه رفتن تا ی تابی بخورن رفتم طرف قبر که صدای جیغ خواهرم بلند شدم و گفت: « کمک!»
رفتم طرف صدا با دیدن مردمی که صورت زخمی داشتن و آب دهنشو آویزون بود دستشو کشیدم و شروع کردم به دویدن دادزدم: « فرار کنید»
ویدیم هیچی به اسم برگشت تو ذهنمون نبود فقط فرار کردن بود ی در فلزی دیدم دویدم طرفشو بازش کردم همه رفتن تو اون موجودات رسیدن در رو ول کردمو دویدم تا به....
گاتسو بلک پینک اکسول..... از هر کدوم داشتم ولی زیاد کنجکاو نبودم ولی این 7 تا پسر بدجور منو جذب خودشون کرده بودن(قصد توهین ندارم چون من همه آهنگ های کیپاپ رو گوش میدم) اسماشون رو بلد شدم اولاش سخت بود که صدا ها شون رو تشخیص بدم ولی بعد ی روز عادی صداشون رو تونستم تشخیص بدم چند روز گذشت منم با آهنگ برای کنکور ( انشا الله بره زیر خاک) میخوندم ی شب خواب عجیبی دیدم اونم این بود ادامه همون خواب دوباره توی اتاقم بودم بابا با عجله اومد خونه نمیدونم چرا ولی با عجله رفت طرف همون جایی که دیوار رو خراب کردم
بابا گفت: «اینجا چرا خرابه؟»
-خوب اومدم میخ بکوبم خراب شد ولی...
+ چراغ قوه رو بیار
رفتمو گوشیمو آوردم با مامان و آجیمو بابام وارد راه رو شدیم به زور ار اون سوراخ رد شدیم رفتیم توی راه رو صدای چکیدن قطره آب روی زمین میومد هرچی جلو تر میرفتم ترسناک تر و پایین تر میرفتیم تا اینکه ی تور دیدیم دویدیم به طرف نور همین که رسیدیم به ی سالن بزرگ رسیدیم پر از تار عنکبوت و موش ی چیز عجیب بود اون تابوت که روش گیاه سبز شده بود رفتیم طرف صبر همه رفتن تا ی تابی بخورن رفتم طرف قبر که صدای جیغ خواهرم بلند شدم و گفت: « کمک!»
رفتم طرف صدا با دیدن مردمی که صورت زخمی داشتن و آب دهنشو آویزون بود دستشو کشیدم و شروع کردم به دویدن دادزدم: « فرار کنید»
ویدیم هیچی به اسم برگشت تو ذهنمون نبود فقط فرار کردن بود ی در فلزی دیدم دویدم طرفشو بازش کردم همه رفتن تو اون موجودات رسیدن در رو ول کردمو دویدم تا به....
۱۰.۰k
۰۴ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.