پارت ۱۵
از این وضعیت چندش متنفر بود ولی مادامی که لوسی کارشو انجام میداد آروم آروم دستشو به دستگیره بیشتر نزدیک کرد...
ناگهان لوسی رو به عقب هل داد که رو زمین افتاد..
با انزجار دهنشو با آستینش وحشیانه پاک کرد و سریع دستگیره رو کشید..
لوک از پشت پنجره مخفیانه گفت:
-زود باشید! بپرید!
-نمیتونی منو اینجا ول کنی تو مال من میمونی !
ایان سریع روی پنجره نشسته وایساد و گفت:
-خواب دیدی خیره دختر نکبت!
و سریع رو به پایین پنجره پرید که با جیغ لوسی همراه بود..
احساس عجیبی احاطش کرده بود ؛ انگار رو چیزی فرو اومده بود که تکون میخورد و بال میزد؛ جرعت نداشت چشاشو باز کنه اما ترس رو کنار گذاشت و پلک هاش رو از هم باز کرد..
پشت یه شیردال قرار داشت..اما لوک کجاس؟
- لوک؟..وایسا ببینم ..لوک تویی؟
-بله قربانتان گردم پس کیه ؟
-اما الان مارو میبینع یکی!
همینطور که بال میزد ادامه داد:
-نه قربان دیمن ها توانایی دیدن مارو ندارن!
- لوک!..تو..تو...تو نگفته بودی یه شیردالی!
لوک غم زده ادامه داد:نه قربان نیستم!..من یه دورگه شیردالم!.. میتونم به شیردال تغییر شکل پیدا کنم اما همیشه یه گریف باقی میمونم!(حیوونی با کله و بال های جغدی و پایین تنه یک گربه)
-گریف؟
-بله!..شیردال هایی که مثل من تکامل کامل پیدا نمیکنن!..و از خاندان سیلدیگارد بیرون انداخته میشن!..
ایان بعد از سال ها لحظه ای دلش برای کسی غیر از خودش سوخت:
- متأسفم!..
- نه ارباب جوان شما منو ناراحت نکردید من الان خوشحالم که بلاخره به کسی خدمت میکنم...راستی حالتون خوبه مشکلی نیست؟
- اوه نه!
و بعد نگاهش به یقش افتاد:
-اَی!..دختره چندش رژش مالیده به یقم!..
و با چندش صورتشو در هم کشید که با این کار لوک قهقهه ای کرد..
-چرا میخندی؟
-روز اول که دیدمتون ارباب جوان ..فک کردم با اون روحیه سرسختتون همچین حالت بامزه ای ندارید!
-روز اول؟...همون موقع که از دیدنت قالب تهی کردم؟
-نه!...وقتی از پوته های باغچه حواسم بهتون بود!...گرچه شما منو دیدید و من به خاطر بی دقتیم کلی توبیخ شدم!
ایان انگار برقی بهش وصل کردن و چراغ مغزش روشن شد..پس اون روز توحم نزده بود!..واقعا دو چشم درخشان دیده بود!..
-تو بودی!..
-بله قربانتان بشم شما اشتباه ندیدین!..
و بعد به پرواز کردن ادامه داد و سکوت برقرار شد..
ایان تو فکر فرو رفته بود..نسیمی که به صورتش میخورد بیشتر متوجهش میکرد که همه اینا واقعیته و رویا نیست!..اون موفق شده بود...فرار کرده بود!..از الان آزاد زندگی میکرد!..
ناگهان لوسی رو به عقب هل داد که رو زمین افتاد..
با انزجار دهنشو با آستینش وحشیانه پاک کرد و سریع دستگیره رو کشید..
لوک از پشت پنجره مخفیانه گفت:
-زود باشید! بپرید!
-نمیتونی منو اینجا ول کنی تو مال من میمونی !
ایان سریع روی پنجره نشسته وایساد و گفت:
-خواب دیدی خیره دختر نکبت!
و سریع رو به پایین پنجره پرید که با جیغ لوسی همراه بود..
احساس عجیبی احاطش کرده بود ؛ انگار رو چیزی فرو اومده بود که تکون میخورد و بال میزد؛ جرعت نداشت چشاشو باز کنه اما ترس رو کنار گذاشت و پلک هاش رو از هم باز کرد..
پشت یه شیردال قرار داشت..اما لوک کجاس؟
- لوک؟..وایسا ببینم ..لوک تویی؟
-بله قربانتان گردم پس کیه ؟
-اما الان مارو میبینع یکی!
همینطور که بال میزد ادامه داد:
-نه قربان دیمن ها توانایی دیدن مارو ندارن!
- لوک!..تو..تو...تو نگفته بودی یه شیردالی!
لوک غم زده ادامه داد:نه قربان نیستم!..من یه دورگه شیردالم!.. میتونم به شیردال تغییر شکل پیدا کنم اما همیشه یه گریف باقی میمونم!(حیوونی با کله و بال های جغدی و پایین تنه یک گربه)
-گریف؟
-بله!..شیردال هایی که مثل من تکامل کامل پیدا نمیکنن!..و از خاندان سیلدیگارد بیرون انداخته میشن!..
ایان بعد از سال ها لحظه ای دلش برای کسی غیر از خودش سوخت:
- متأسفم!..
- نه ارباب جوان شما منو ناراحت نکردید من الان خوشحالم که بلاخره به کسی خدمت میکنم...راستی حالتون خوبه مشکلی نیست؟
- اوه نه!
و بعد نگاهش به یقش افتاد:
-اَی!..دختره چندش رژش مالیده به یقم!..
و با چندش صورتشو در هم کشید که با این کار لوک قهقهه ای کرد..
-چرا میخندی؟
-روز اول که دیدمتون ارباب جوان ..فک کردم با اون روحیه سرسختتون همچین حالت بامزه ای ندارید!
-روز اول؟...همون موقع که از دیدنت قالب تهی کردم؟
-نه!...وقتی از پوته های باغچه حواسم بهتون بود!...گرچه شما منو دیدید و من به خاطر بی دقتیم کلی توبیخ شدم!
ایان انگار برقی بهش وصل کردن و چراغ مغزش روشن شد..پس اون روز توحم نزده بود!..واقعا دو چشم درخشان دیده بود!..
-تو بودی!..
-بله قربانتان بشم شما اشتباه ندیدین!..
و بعد به پرواز کردن ادامه داد و سکوت برقرار شد..
ایان تو فکر فرو رفته بود..نسیمی که به صورتش میخورد بیشتر متوجهش میکرد که همه اینا واقعیته و رویا نیست!..اون موفق شده بود...فرار کرده بود!..از الان آزاد زندگی میکرد!..
۴.۵k
۰۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.