فیک عشق شیشه ای پارت 12
خاله سولار: اون بچه رو ول کن بگو با پارک چیکار داری
ته: هفففف میخلم بش چیزه مهمی بگم
خاله سولار: اون چیزه مهم میتونه مثل خاستگاری چیزی باشه؟!
با این حرفش ع فکرای غمگینو فازه دلتنگی در اومدم با تعجب بش نگا میکردمو اشاره میکردم ک ع این حرفا نزنه
اخه مگه ابرو میزاره برامممممم
ویو ته:
خیلی عصبی بودم چون انگار عمو ازم فراری شده ب دیوار تیکه داده بودمو سرمو انداخته بودم پایین ک با حرف اون زنه سرمو با تعجب اوردم بالا و اومدم جلو تر ینی جلوی ا.ت
ته: اهم منظور؟!
دیدم اصن حواسش ب م نیستو داره با خنده پشتمو نگا میکنه
پشتمو نگا کردم ک دیدم ا.ت داره ناخناشو نگا میکنه
هففف
ویو لیا (دوست ا.ت:
نزدیک بود ته منو ببینه هاااا واییی شانس اوردم
اووو شت فک کنم چیزی نمونده ته و ا.ت ب هم برسن
داشتم میرفتم خونه ک گوشیم زنگ خورد
اوو به به عاقا لوکا
پ ته بلخره ازادش کرد
لیا: به به چخبر عاقا لوکا
لوکا(جانگ): هفففف دارم ع درمانگاه برمیگردم
اوووو پ ته قشنگ ریده بش🤣🗿
لیا: خب..
لوکا: اگه ته ا.تو پیدا کرد قراره لونا رو ازاد کنه
لیا: چییییی
لوکا: همین ک شنیدی
لوکا قطع کردو م هنو هاجو واج بودم
ینی چییییی اون دختر ی شیطانههههه بعد میخاد ازادش کنههههه
عااااا نننننن
ویو ته:
ع اونجایی ک م اثرار داشتم عاقای پارکو ببینم ا.ت منو برد ب خونشون
ته: سلام عمو سلام خاله
ب ا.ت: ...وایییی خبییی تههه چطوری اومدییی چ خوب شد اومدی
ته: ا.ت منو اورد
م ا.ت: ععع.خ..خب بیا ت
ته: ممنون
و بعد رفتم تو
ویو ا.ت:
بعد اینکه ته رف نگاهای ترسناک مامانو بابام رو حس میکردم
ا.ت: بخدا خیلی اثرار کرد
ب ا.ت: بعدا ب حسابت میرسیم
م ا.ت : فعلا بیا ت
(حمایت کنیدد
#اصکی_ممنوع
#وانشات
#فیک
ته: هفففف میخلم بش چیزه مهمی بگم
خاله سولار: اون چیزه مهم میتونه مثل خاستگاری چیزی باشه؟!
با این حرفش ع فکرای غمگینو فازه دلتنگی در اومدم با تعجب بش نگا میکردمو اشاره میکردم ک ع این حرفا نزنه
اخه مگه ابرو میزاره برامممممم
ویو ته:
خیلی عصبی بودم چون انگار عمو ازم فراری شده ب دیوار تیکه داده بودمو سرمو انداخته بودم پایین ک با حرف اون زنه سرمو با تعجب اوردم بالا و اومدم جلو تر ینی جلوی ا.ت
ته: اهم منظور؟!
دیدم اصن حواسش ب م نیستو داره با خنده پشتمو نگا میکنه
پشتمو نگا کردم ک دیدم ا.ت داره ناخناشو نگا میکنه
هففف
ویو لیا (دوست ا.ت:
نزدیک بود ته منو ببینه هاااا واییی شانس اوردم
اووو شت فک کنم چیزی نمونده ته و ا.ت ب هم برسن
داشتم میرفتم خونه ک گوشیم زنگ خورد
اوو به به عاقا لوکا
پ ته بلخره ازادش کرد
لیا: به به چخبر عاقا لوکا
لوکا(جانگ): هفففف دارم ع درمانگاه برمیگردم
اوووو پ ته قشنگ ریده بش🤣🗿
لیا: خب..
لوکا: اگه ته ا.تو پیدا کرد قراره لونا رو ازاد کنه
لیا: چییییی
لوکا: همین ک شنیدی
لوکا قطع کردو م هنو هاجو واج بودم
ینی چییییی اون دختر ی شیطانههههه بعد میخاد ازادش کنههههه
عااااا نننننن
ویو ته:
ع اونجایی ک م اثرار داشتم عاقای پارکو ببینم ا.ت منو برد ب خونشون
ته: سلام عمو سلام خاله
ب ا.ت: ...وایییی خبییی تههه چطوری اومدییی چ خوب شد اومدی
ته: ا.ت منو اورد
م ا.ت: ععع.خ..خب بیا ت
ته: ممنون
و بعد رفتم تو
ویو ا.ت:
بعد اینکه ته رف نگاهای ترسناک مامانو بابام رو حس میکردم
ا.ت: بخدا خیلی اثرار کرد
ب ا.ت: بعدا ب حسابت میرسیم
م ا.ت : فعلا بیا ت
(حمایت کنیدد
#اصکی_ممنوع
#وانشات
#فیک
۸.۲k
۱۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.