My badigard

My badigard

Part1

(علامت ها:ات_سوجون÷ اجوما= بادیگارد*)

های گایز ات هستم ۲۴ سالمه تو سئول زندگی میکنم خانوادم بخاطر تصادف مردن البته من اونجا نبودم یه بچه ۴ ساله به فرزند خواندگی(سوجون) گرفتم و مافیا هستم چون پدر مافیا بوده و من جانشینش


ات ویو
از خواب پاشدم کار های مربوطه رو کردم و به اجوما گفتم سوجون رو بیدار کنه
_اجوماااااا
=بله دخترم(ات با اجوما زیادی مهربون بود و مثل مادر خودش میدونس اجوما هم همیطور)
_لطفت سوجون رو بیدار کن و صبحانه دست کن
=چشم
_مرسی مرخصی
اجوما رفت و من هم یک کت و شلوار مردونه پوشیدم و موهامو ساف کردم یه آرایش لایت هم کردم رفتم پایین تا با سوجون صبحانه بخوریم
÷صبح بخیر مامان
_صبح بخیر عزیزم میدونی که امروز باید بری مدرسه(همون مهد کودک خودمون🗿)
=اره الان میرم آماده میشم
_بدو
صبحانه خوردیم و سوجون رفت تا حاضر بشه همون لحظه بادیگارد اومد و گفت
*خانم ماشین آمادست
_امروز هرچی مرد جذاب داخل خیابون دید بگیرینش بیارید پیش من
*چشم
_حالا هم گورتو گم کن

چند مینی بعد
سوجون اومد و بردمش مدرسه و رفتم به کارام تو دارک وب برسم

اسلاید دوم ات

شرایط پارت بعد:
۸ لایک
۴کامنت (تکراری نباشه)