"سناریو"
(درخواستی)
وقتی با دخترشون قهر بودن و داشت به دخترشون تج*وز میشد
نامجون میاد خونه و میخواد خیلی بی تفاوت از دخترش رد بشه که صدای جیغ شنید.اولش خواست بی محلی کنه ولی انگار قضیه جدی بود...
نامجون سمت اتاق دخترش میره:
دخترم! دخترم درو باز کن!اتفاقی افتاده؟ درو باز کن!
نامجون تنها با چندتا ضربهی کوچیک به در اونو میشکنه و وارد میشه.
بعد از روبهرو شدن با دختر برهنش که روی تخت بسته شده و مردی که به شدت داره بهش تج*وز میکنه به سمت مرد حجوم میبره...
.
.
.
×دیشب آیدل معروف کیپاپ کیم نامجون به علت ضرب و شتم سنگین و از بین بردن آ*ت تناسلی مردی که به گفتهی آقای کیم به دخترش تجاوز کرد بازداشت شد و امروز صبح خبر فوت آن مرد به گوش رسید.
جین توی راه خونه بود که باشنیدن صدایی سرشو به عقب برگردوند.
×بابا!...
جین:هوفففف گمونم خیالاتی شدم...چرا بایدقهر کردن با دخترم انقدر برام دردناک باشه؟
×بابااااااا!
جین با صدای جیغ دوباره به سمت عقب برگشت و با دوباره شنیدنش به سمت صدا دویید.
جین حراسان نفس نفس میزد و دنبال صدا میگشت:دخترم؟...دخترم کجا...
جین با دیدن دختر گریانش که توی دستای مردی داره زجه میزنه ترس حراسش تبدیل به خشم شد و به سمت مرد حمله برد.
اونو از دخترش جدا کرد.
به دیوار چسبوندش و تا جایی که میتونست گلو شو فشار داد و با زانو به وسط پاش زد...به قصد کشت داشت گلوشو میفشرد که با صدای جون دادن دخترش روی زمین مرد رو به گوشهای پرتاب کرد و به سمت دختر دووید.
جین با چشمای اشک آلود به سرتا پای خونی دخترش نگاهی کرد و اونو توی بغلش فشرد...
اونو بلند کرد و به سمت بیمارستان دووید.
* بقیهی اعضارو هم بعدا میزارم فعلا این رو داشته باش فرزندم*
وقتی با دخترشون قهر بودن و داشت به دخترشون تج*وز میشد
نامجون میاد خونه و میخواد خیلی بی تفاوت از دخترش رد بشه که صدای جیغ شنید.اولش خواست بی محلی کنه ولی انگار قضیه جدی بود...
نامجون سمت اتاق دخترش میره:
دخترم! دخترم درو باز کن!اتفاقی افتاده؟ درو باز کن!
نامجون تنها با چندتا ضربهی کوچیک به در اونو میشکنه و وارد میشه.
بعد از روبهرو شدن با دختر برهنش که روی تخت بسته شده و مردی که به شدت داره بهش تج*وز میکنه به سمت مرد حجوم میبره...
.
.
.
×دیشب آیدل معروف کیپاپ کیم نامجون به علت ضرب و شتم سنگین و از بین بردن آ*ت تناسلی مردی که به گفتهی آقای کیم به دخترش تجاوز کرد بازداشت شد و امروز صبح خبر فوت آن مرد به گوش رسید.
جین توی راه خونه بود که باشنیدن صدایی سرشو به عقب برگردوند.
×بابا!...
جین:هوفففف گمونم خیالاتی شدم...چرا بایدقهر کردن با دخترم انقدر برام دردناک باشه؟
×بابااااااا!
جین با صدای جیغ دوباره به سمت عقب برگشت و با دوباره شنیدنش به سمت صدا دویید.
جین حراسان نفس نفس میزد و دنبال صدا میگشت:دخترم؟...دخترم کجا...
جین با دیدن دختر گریانش که توی دستای مردی داره زجه میزنه ترس حراسش تبدیل به خشم شد و به سمت مرد حمله برد.
اونو از دخترش جدا کرد.
به دیوار چسبوندش و تا جایی که میتونست گلو شو فشار داد و با زانو به وسط پاش زد...به قصد کشت داشت گلوشو میفشرد که با صدای جون دادن دخترش روی زمین مرد رو به گوشهای پرتاب کرد و به سمت دختر دووید.
جین با چشمای اشک آلود به سرتا پای خونی دخترش نگاهی کرد و اونو توی بغلش فشرد...
اونو بلند کرد و به سمت بیمارستان دووید.
* بقیهی اعضارو هم بعدا میزارم فعلا این رو داشته باش فرزندم*
۵۹.۲k
۲۳ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.