ان من دیگر (اغاز فصل 2)P44
اسلاگهورن نامه ای را که توی خانه پیدا کرده بود به دامبلدور داد. پرفسور ان دست خط را خوب میشناخت.
اتفاقات گذشته میتونه برای ادم درس عبرت بشه . امیدوارم تو مثل پدرت احمق نباشی. قدرت اینجاست.اینده اینجاست . انتخاب کن الیزابت . یا به ما میپیوندی یا نزدیک ترین فردی که برات مونده رو نابود میکنم. عزیزم!
دامبلدور-بلاتریکس؟
اسلاگهورن-درسته . مطمئنم خودشه. نامه مال 5 سال پیشه و همسایشون هم گفت که از 5 سال پیش کلا غیبش زده. یعنی بلاتریکس هنوز هم میخواد از سوروس انتقام بگیره؟
دامبلدور-فکر نکنم. کشتن ماتیلدا به اندازه کافی قوی بوده که عطش انتقام رو بخوابونه . پیدا کردن الیزابت یک دلیل موجه تری میخواد.
اسلاگهورن-اخه اون دختر به چه دردشون میخوره؟
دامبلدور- نمیدونم.هرچی که هست مشخصه الیزابت مهره ارزشمندیه. باید تمرکزمون رو بزاریم روی پیدا کردن الیزابت . باید زودتر از اونا الیزابت رو پیدا کنیم.
اسلاگهورن سری تکون داد و سوال بعدی را پرسید.
اسلاگهورن-راستی حال سیریوس چطوره؟
دامبلدور-حقیقتا خوب نیست. در واقع خیلی وخیمه. پاپی میگه یکی دو روز بیشتر دووم نمیاره. عفونت به قلبش رسیده.بدتر اینکه نمیتونم با ریموس و سوروس ارتباط بگیرم.
اسلاگهورن-وای خدای من!پسر بیچاره. تازه عاشق شده بود.
دامبلدور نگاه معنا داری به اسلاگهورن انداخت.
اسلاگهورن-اوه البوس نگو که نفهمیدی.
دامبلدور-خب حقیقتش فقط یکم مشکوک شدم. یعنی واقعا چیزی بی سیریوس و لوسی وجود داره؟
اسلاگهورن- خب چیزی رو علنی نکردن ولی مطمئنم جفتشون میدونن که چه احساسی بهم دارن.
دامبلدور- لوسی انتخاب مناسبیه. راستی لوسی کجاست؟ندیدمش.
اسلاگهورن-رزالیند اونو کشید با خودش برد.
دامبلدور-این صدای گریه کیه؟
اسلاگهورن-صدای رزاالینده!
هردو از اتاق خارج شدند. رزالیند روبروی درمانگاه نشسته بود و با صدای بلندی گریه میکرد.
رزالیند-سیـــــــــــریوس! اههههههههههههههه.(مثلا گریه همراه با صدا .همون عر زدن خودمون )
اسلاگهورن-رزی ! چیشده؟ برا سیریوس اتفاقی افتاده؟
رزالیند-س....سیریوس حالش خیلی بده داره...داره... به لوسی وصیت میکنه اهههههههههههههه.
اسلاگهورن دخترک احساساتی را در اغوش گرفت ولی حرفی برای دلداری او نزد. پرفسور اسلاگهورن عادت به دروغ نداشت.
درمانگاه
سیریوس بی جون روی تخت خوابیده بود. نفس کشید برایش عذاب شده بود. عفونت سرتاسر بدنش پخش شده بود و حالا به قلبش رسیده بود. رگه های سیاه رنگ عفونت مانند رگ های بزرگی سرتاسر بدنش را پوشانده بود. چیزی نمانده بود که تبدیل به یک اتش گرفته بشود. در اخرین لحظاتش میخواست با یگانه عشقش خلوت کند. خدا خدا میکرد لوسی قبل از مرگش به هاگوارتز برسد.
لوسی-سیریوس! اوه خدا جون. حالت خیلی بده؟
سیریوس-لوسی عزیزم. خیلی خوشحالم که میتونم قبل از مرگم چهره زیبای تو رو.....ببینم.
لوسی-چرند نگو سیریوس .تو زنده میمونی فقط...فقط یکم دیگه تحمل کن. پرفسوور اسنیپ و ریموس حتما اون اتش گرفته رو میکشن.
سیریوس-دیره لوسی. خیلی دیره. مادام پامفری میگه یکی دو روز ولی من میدونم بیشتر چند ساعت......وقت ندارم.
دلم میخواست میتونستم تو شرایط بهتری در حالیکه با تمام عشقم جلوت زانو زدم عشقمو بهت اعتراف کنم..... ولی حیف که بازی سرنوشت.... جور دیگه ای برامون رقم خورده بود.
دوست دارم!
فشار دستان سیریوس کم و کمتر شد . تا اینکه دستش دست لرزان لوسی را رها کرد. لوسی خواست جیغ بکشد . فریاد بزند اما توانش را نداشت .قرار نبود اینجوری تمام شود. قرار نبود به کسی دل ببند اما امان از دل زبان نفهم.
برای اخرین بار نگاهی به چهره خفته ی سیریوس انداخت . به صورت سیریوس نزدیک شد و اخرین بوسه را به سیریوس هدیه کرد. عمیق و طولانی.
.
.
.
به یاد ان مرحوم به عکسهاش و کلیپش چشم میدوزیم. باشد که در ان دنیا رستگار شود
اتفاقات گذشته میتونه برای ادم درس عبرت بشه . امیدوارم تو مثل پدرت احمق نباشی. قدرت اینجاست.اینده اینجاست . انتخاب کن الیزابت . یا به ما میپیوندی یا نزدیک ترین فردی که برات مونده رو نابود میکنم. عزیزم!
دامبلدور-بلاتریکس؟
اسلاگهورن-درسته . مطمئنم خودشه. نامه مال 5 سال پیشه و همسایشون هم گفت که از 5 سال پیش کلا غیبش زده. یعنی بلاتریکس هنوز هم میخواد از سوروس انتقام بگیره؟
دامبلدور-فکر نکنم. کشتن ماتیلدا به اندازه کافی قوی بوده که عطش انتقام رو بخوابونه . پیدا کردن الیزابت یک دلیل موجه تری میخواد.
اسلاگهورن-اخه اون دختر به چه دردشون میخوره؟
دامبلدور- نمیدونم.هرچی که هست مشخصه الیزابت مهره ارزشمندیه. باید تمرکزمون رو بزاریم روی پیدا کردن الیزابت . باید زودتر از اونا الیزابت رو پیدا کنیم.
اسلاگهورن سری تکون داد و سوال بعدی را پرسید.
اسلاگهورن-راستی حال سیریوس چطوره؟
دامبلدور-حقیقتا خوب نیست. در واقع خیلی وخیمه. پاپی میگه یکی دو روز بیشتر دووم نمیاره. عفونت به قلبش رسیده.بدتر اینکه نمیتونم با ریموس و سوروس ارتباط بگیرم.
اسلاگهورن-وای خدای من!پسر بیچاره. تازه عاشق شده بود.
دامبلدور نگاه معنا داری به اسلاگهورن انداخت.
اسلاگهورن-اوه البوس نگو که نفهمیدی.
دامبلدور-خب حقیقتش فقط یکم مشکوک شدم. یعنی واقعا چیزی بی سیریوس و لوسی وجود داره؟
اسلاگهورن- خب چیزی رو علنی نکردن ولی مطمئنم جفتشون میدونن که چه احساسی بهم دارن.
دامبلدور- لوسی انتخاب مناسبیه. راستی لوسی کجاست؟ندیدمش.
اسلاگهورن-رزالیند اونو کشید با خودش برد.
دامبلدور-این صدای گریه کیه؟
اسلاگهورن-صدای رزاالینده!
هردو از اتاق خارج شدند. رزالیند روبروی درمانگاه نشسته بود و با صدای بلندی گریه میکرد.
رزالیند-سیـــــــــــریوس! اههههههههههههههه.(مثلا گریه همراه با صدا .همون عر زدن خودمون )
اسلاگهورن-رزی ! چیشده؟ برا سیریوس اتفاقی افتاده؟
رزالیند-س....سیریوس حالش خیلی بده داره...داره... به لوسی وصیت میکنه اهههههههههههههه.
اسلاگهورن دخترک احساساتی را در اغوش گرفت ولی حرفی برای دلداری او نزد. پرفسور اسلاگهورن عادت به دروغ نداشت.
درمانگاه
سیریوس بی جون روی تخت خوابیده بود. نفس کشید برایش عذاب شده بود. عفونت سرتاسر بدنش پخش شده بود و حالا به قلبش رسیده بود. رگه های سیاه رنگ عفونت مانند رگ های بزرگی سرتاسر بدنش را پوشانده بود. چیزی نمانده بود که تبدیل به یک اتش گرفته بشود. در اخرین لحظاتش میخواست با یگانه عشقش خلوت کند. خدا خدا میکرد لوسی قبل از مرگش به هاگوارتز برسد.
لوسی-سیریوس! اوه خدا جون. حالت خیلی بده؟
سیریوس-لوسی عزیزم. خیلی خوشحالم که میتونم قبل از مرگم چهره زیبای تو رو.....ببینم.
لوسی-چرند نگو سیریوس .تو زنده میمونی فقط...فقط یکم دیگه تحمل کن. پرفسوور اسنیپ و ریموس حتما اون اتش گرفته رو میکشن.
سیریوس-دیره لوسی. خیلی دیره. مادام پامفری میگه یکی دو روز ولی من میدونم بیشتر چند ساعت......وقت ندارم.
دلم میخواست میتونستم تو شرایط بهتری در حالیکه با تمام عشقم جلوت زانو زدم عشقمو بهت اعتراف کنم..... ولی حیف که بازی سرنوشت.... جور دیگه ای برامون رقم خورده بود.
دوست دارم!
فشار دستان سیریوس کم و کمتر شد . تا اینکه دستش دست لرزان لوسی را رها کرد. لوسی خواست جیغ بکشد . فریاد بزند اما توانش را نداشت .قرار نبود اینجوری تمام شود. قرار نبود به کسی دل ببند اما امان از دل زبان نفهم.
برای اخرین بار نگاهی به چهره خفته ی سیریوس انداخت . به صورت سیریوس نزدیک شد و اخرین بوسه را به سیریوس هدیه کرد. عمیق و طولانی.
.
.
.
به یاد ان مرحوم به عکسهاش و کلیپش چشم میدوزیم. باشد که در ان دنیا رستگار شود
۹.۰k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.