پارت ا
{فیک از تهیونگ}
شخصیت های اصلی≈ تهیونگ+ ات_
ژانر≈مافیایی_ کمی خشن_ عاشقانه_
تهیونگ:
سر دسته گنگستری های سئول و خطر ناک ترین کازینو قاتلی و فاکری که هر شب تو باره و با دخترا لاس میزنع رئیس باند مافیای جهان و معتاد الکله و دائم المست قدش ۱۹۰ هست و ۲۸ سالشه (واییییی ته ته رو چقدر خشن کردم ولی فقط یه فیکه واقعی نیس 😂)
ات:
یه دختر کیوت و ریزه میزه خیلی خوشگله و جذابه و ۲۲ سالشه و قدش ۱۶۸ هست و دختر عموی تهیونگه ولی ات ازش میترسه و میدونه که چه کارای بدی انجام میده مخصوصا با دخترا (چیز زیادی درمورد این ندارم بگم)
خب بریم سراغ ادامه داستانمون
از زبان ات:
تو اتاقم نشسته بودم و داشتم کتاب میخوندم که در اتاقم زده شد
مامان ات:دخترم اونجایی
_اره مامان بیا تو
مامانم وارد اتاق شد و با لبخند مهربونی که مث همیشه رو لباش بود نشست کنارم
_چیزی شده
مامان ات:خواستم بگم برا شب خونه عموت اینا دعوت شدیم
_ا...اع جدی
مامان ات:اره تازه تهیونگم بعد این همه مدتی که به خاطر کارش رفته بود آمریکا اومده به خاطر همین زن عموت زنگ زد و گفت بیاین
_اها خب میشه من نیام
مامان ات:وااا دختر دیوونه ای اصلا نمیشه زشته ما بریم اونجا بگیم چرا ات نیومد
_خیلی خب باشه هر وقت خواستین برین بگید آماده شم
مامان ات:باشه دخترم
بعد سرمو بوسید و از اتاق خارج شد از چند نفر که از قضا دوستای خودم بودن شنیده بودم که میگفتن خیلی هول و عوضی هست و با دخترا زیاد لاس میزنع تا اونا رو رام کنه و ببره خونش و...... اصلا دلم نمیخواد باهاش چشم تو چشم بشم علاوه بر اینا اون خیلی آدم خطرناکی هست من خیلی ازش میترسم ولی خب چیکار کنم باید برم هوووف ...
شخصیت های اصلی≈ تهیونگ+ ات_
ژانر≈مافیایی_ کمی خشن_ عاشقانه_
تهیونگ:
سر دسته گنگستری های سئول و خطر ناک ترین کازینو قاتلی و فاکری که هر شب تو باره و با دخترا لاس میزنع رئیس باند مافیای جهان و معتاد الکله و دائم المست قدش ۱۹۰ هست و ۲۸ سالشه (واییییی ته ته رو چقدر خشن کردم ولی فقط یه فیکه واقعی نیس 😂)
ات:
یه دختر کیوت و ریزه میزه خیلی خوشگله و جذابه و ۲۲ سالشه و قدش ۱۶۸ هست و دختر عموی تهیونگه ولی ات ازش میترسه و میدونه که چه کارای بدی انجام میده مخصوصا با دخترا (چیز زیادی درمورد این ندارم بگم)
خب بریم سراغ ادامه داستانمون
از زبان ات:
تو اتاقم نشسته بودم و داشتم کتاب میخوندم که در اتاقم زده شد
مامان ات:دخترم اونجایی
_اره مامان بیا تو
مامانم وارد اتاق شد و با لبخند مهربونی که مث همیشه رو لباش بود نشست کنارم
_چیزی شده
مامان ات:خواستم بگم برا شب خونه عموت اینا دعوت شدیم
_ا...اع جدی
مامان ات:اره تازه تهیونگم بعد این همه مدتی که به خاطر کارش رفته بود آمریکا اومده به خاطر همین زن عموت زنگ زد و گفت بیاین
_اها خب میشه من نیام
مامان ات:وااا دختر دیوونه ای اصلا نمیشه زشته ما بریم اونجا بگیم چرا ات نیومد
_خیلی خب باشه هر وقت خواستین برین بگید آماده شم
مامان ات:باشه دخترم
بعد سرمو بوسید و از اتاق خارج شد از چند نفر که از قضا دوستای خودم بودن شنیده بودم که میگفتن خیلی هول و عوضی هست و با دخترا زیاد لاس میزنع تا اونا رو رام کنه و ببره خونش و...... اصلا دلم نمیخواد باهاش چشم تو چشم بشم علاوه بر اینا اون خیلی آدم خطرناکی هست من خیلی ازش میترسم ولی خب چیکار کنم باید برم هوووف ...
۳۶.۶k
۲۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.