pt 5
بغلش کردم بردمش تو اتاق خوابوندمش و دکترم خبر کردم
از زبون خودم
چشمامو باز کردم حس درد تو پهلومو کمرمو قلبم داشتم خواستم بلند شم سرم گیج رفت دوباره خوابیدم همون موقع دیدم جونگ کوک اومد تو اتاق ترسیدم یکم رفتم اونور کوک:کجا در میری من:جا جایی در نمیرفتم چ چرا گذاشتی زنده بمونم کوک:چون باید زنده بمونی بیب یه خدمتکار سوپ آورد خودش بهم میداد کوک:بخور به زور دهنمو باز کردم اونم میداد دهنم کوک:چرا گفتی میبخشیم من:چون دوست دارم هنوزم واسم جونگ کوک سابقی فقط یکم بی رحم و سنگدل شدی که من بهش اهمیت نمیدم حالام اگه دوست داری بکشیم بکشم بلند شد وایساد کوک:منو ببین بهتر خودتو زیادی درگیر من نکنی من دیگه هیچ احساسی بهت ندارم من:دروغ میگی کوک:تو اون همه مدت که منو میشناختی کی دیدی دروغ بگم بهت من:جئون جونگ کوک دیگه به من نگو اینارو هروقت دروغ میگی پیشونیت چین میخوره کوک:اون چیزی نیست من:هی سعی نکن بهم دروغ بگی اون موقع بیهوش بودم همه حرفاتو شنیدم من جیهو نیستم اگه تو رو از این وضعیت در نیارم پاشدم وایسادم پریدم لباشو بوسید همراهی نمیکرد ولی انگار هنگ بود
از زبون جونگ کوک
یه دفع بوسم کرد تعجب کرده بودم شوکه شده بودم ذهنم رفت به گذشته هنوزم طعم لباشو دوست دارم قرار نبود همراهی کنم ولی همراهی کردم کمرشو محکم گرفتم موهاشم گرفتم به خودم اومدم از خودم جداش کردم انداختمش رو تخت سریع رفتم بیرون کوک:نه نه نه نباید دوباره احساساتم برگرده باید ذهنمو ازش دور کنم رفتم و بکس تمرین کردم دستکشایه بکس مشکیمو برداشتم و رفتم سمت کیسه بکس مشتایه محکم میزدم
از زبون خودم
بلخره تونستم بعد این همه مدت بوسش کنم من:من تو رو درستت میکنم جونگ کوک دنبال مثل قبل میشیم همه دردارم به جون میخرم ولی نمیزارم به خودتم آسیب برسه
اینم پارت جدید
از زبون خودم
چشمامو باز کردم حس درد تو پهلومو کمرمو قلبم داشتم خواستم بلند شم سرم گیج رفت دوباره خوابیدم همون موقع دیدم جونگ کوک اومد تو اتاق ترسیدم یکم رفتم اونور کوک:کجا در میری من:جا جایی در نمیرفتم چ چرا گذاشتی زنده بمونم کوک:چون باید زنده بمونی بیب یه خدمتکار سوپ آورد خودش بهم میداد کوک:بخور به زور دهنمو باز کردم اونم میداد دهنم کوک:چرا گفتی میبخشیم من:چون دوست دارم هنوزم واسم جونگ کوک سابقی فقط یکم بی رحم و سنگدل شدی که من بهش اهمیت نمیدم حالام اگه دوست داری بکشیم بکشم بلند شد وایساد کوک:منو ببین بهتر خودتو زیادی درگیر من نکنی من دیگه هیچ احساسی بهت ندارم من:دروغ میگی کوک:تو اون همه مدت که منو میشناختی کی دیدی دروغ بگم بهت من:جئون جونگ کوک دیگه به من نگو اینارو هروقت دروغ میگی پیشونیت چین میخوره کوک:اون چیزی نیست من:هی سعی نکن بهم دروغ بگی اون موقع بیهوش بودم همه حرفاتو شنیدم من جیهو نیستم اگه تو رو از این وضعیت در نیارم پاشدم وایسادم پریدم لباشو بوسید همراهی نمیکرد ولی انگار هنگ بود
از زبون جونگ کوک
یه دفع بوسم کرد تعجب کرده بودم شوکه شده بودم ذهنم رفت به گذشته هنوزم طعم لباشو دوست دارم قرار نبود همراهی کنم ولی همراهی کردم کمرشو محکم گرفتم موهاشم گرفتم به خودم اومدم از خودم جداش کردم انداختمش رو تخت سریع رفتم بیرون کوک:نه نه نه نباید دوباره احساساتم برگرده باید ذهنمو ازش دور کنم رفتم و بکس تمرین کردم دستکشایه بکس مشکیمو برداشتم و رفتم سمت کیسه بکس مشتایه محکم میزدم
از زبون خودم
بلخره تونستم بعد این همه مدت بوسش کنم من:من تو رو درستت میکنم جونگ کوک دنبال مثل قبل میشیم همه دردارم به جون میخرم ولی نمیزارم به خودتم آسیب برسه
اینم پارت جدید
۵۷.۰k
۲۵ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.