عشق مدرسه ای پارت بیست و شش
ویو ا/ت
دیدم ساعت ۴ هست وایییی دو ساعت تو گوشی بودم سریع رفتم به کوک گفتم و با هم رفتیم که آماده بشیم من یه دوش ۱۰ مینی گرفتم لباس پوشیدم و یکم آرایش کردم بعد از اینکه آرایش کردم جونگ کوک از حمام اومد و آماده شد از خونه زدیم بیرون و سوار ماشین شدیم وقتی رسیدیم اول رفتیم خونه و مامان و بابای من وقتی در زدیم و در رو باز کردیم مامان و بابای کوک رو هم دیدم
ا/ت: سلام به همگی
م.ک: سلام عزیزم
م.ا: سلام دخترم
جونگ کوک: سلام جعمتون جمع
ب.ک: شما که اومدین کامل تر هم شد
ب.ا: بیاید بشینید
رفتیم و نشستیم روی مبل و کلی با هم صحبت کردیم خیلی خوش گذشت وقت شام شد که سر سفره بودیم و من یه دفعه حالم بد شد و رفتم دستشویی بالا آوردم و مامانم اومد پیشم
م.ا: دخترم خوبی
ا/ت: آره فقط حالت تهوع دارم
م.ا: اشکال نداره طبیعیه
ا/ت: باشه
رفتم و رو میز نشستم و شروع به غذا خوردن کردم و بعد از اینکه تمام شد مامانم نذاشت ظرف ها رو بشورم منم مجبور شدم روی مبل بشینم بعد از اینکه مامانم ظرف ها رو شست میوه آورد من زیاد تمایلی به خوردن نداشتم اما مامانم و مامان کوک منو وادار به خوردن میکردن منم چیکار میکردم خب میخوردمشون طرف های ساعت ۱۰ بود که دیگه میخواستیم خداحافظی کنیم و بریم که مامانم گفت شب رو اینجا بمونید اولش مخالفت کردیم اما گفتن شبه و خطرناکه ما هم قبول کردین مامانم یکی از لباس های خودش رو بهم داد و گفت موقعی که حامله بوده اینو میپوشیده جونگ کوک هم که همیشه لباس بیرون رفتن و خونگی براش یکیه رفتیم رو تخت دراز کشیدیم من داشتم کتاب میخوندم که جونگ کوک گفت
جونگ کوک: ا/ت میشه بیای با هم فیلم نگاه کنیم( توی گوشی فیلم نگاه میکردن )
ا/ت: باشه بیا نگاه کنیم
جونگ کوک: یه فیلم انتخاب کرد و داشتیم نگاه میکردیم
جونگ کوک: ا/ت یه کاری واسم انجام میدی
ا/ت: چه کاری
جونگ کوک: سرت رو بزار روی شونم
ا/ت:😳😳
جونگ کوک: عههه چرا خجالت میکشی
ا/ت: نه من خجالت نمیکشم
جونگ کوک: آره تو راست میگی بدو دیگه
ا/ت: باشه
سرم رو گذاشتم رو شونه ی کوک و دوباره به فیلم نگاه کردم بعد یخ مدت چشمام سنگین شد و خوابم برد و دیگه چیزی نفهمیدم
جونگ کوک: ا/ت داستان فیلم چطور بود
ا/ت:....
جونگ کوک: ا/ت
ا/ت:
ویو جونگ کوک
هر چی ا/ت رو صدا میکردم جواب نمیداد تا اینکه روم رو برگردوندم طرفش که دیدم خوابیده تو خواب خیلی ناز شده منم که به تاج تخت تکیه داده بودم آروم آروم اومدم پایین که ا/ت بیدار نشه و بعدش چراغ رو خاموش کردم و خوابیدم
ویو ا/ت
وقتی از خواب بیدار شدم دیدم کوک نیست با خودم گفتم حتما زودتر از من بیدار شده دیدم از در اتاق میاد بیرون و میگه
جونگ کوک: زیبای خفته
ا/ت: ها
جونگ کوک: زیبای خفته از خواب طلسم شده بیدار شده
ا/ت: اول صبحی نمک نریز
جونگ کوک: اول صبحی چیه ساعت دوازدهه
ا/ت: چی چقدر خوابیدم ولی دوباره هم خوابم میاد
جونگ کوک: پاشو دیگه پاشو
ا/ت: باشه
رفتم دست و صورتم رو شستم و اومدم پایین دیدم دارن سفره میزران که ناهار بخورن منم که صبحونه نخوردم گشنم بود( این عادته منه از خواب پا میشم میام سر سفره🤣😅🤦♀️)نشستم رو میز و مثل کسایی که چهار روز غذا نخوردن غذا خوردم
جونگ کوک: بخدا این غذا ها جایی فرار نمیکنن اگرم فرار کنن آخرش گیر تو میفتن کمتر بخور یواش تر( راست میگه بچم ترسید عین گشنه ها میخوری)
ا/ت: زیاد زر بزنی ها تو رو هم میخورم
جونگ کوک: هه بیا بخور
ا/ت: نه گوشیت تلخه گیر میکنه تو گلوم مگه دیونه ام که تو رو بخورم
جونگ کوک: گوشت من به این خوشمزگی برو بابا
ا/ت: 🤪😝
جونگ کوک: ا/ت برات دارم
ا/ت: کی داری
جونگ کوک: وقتی هوس خوراکی کردی و من برات نخریدم
ا/ت: دلت میاد🥺🥺
جونگ کوک: البته که نه حالا غذا تو بخور
ا/ت: عه باشه
بعد از ناهار از مامان و بابام خداحافظی کردم و سوار ماشین شدم و راه افتادیم وقتی رسیدیم به خونه من یه لباس خواب خیلی راحت پوشیدم و پریدم رو تخت
ا/ت: آخی تخت نازنینم
جونگ کوک: ا/ت مگه شب نخوابیدی
ا/ت: مزاحم نشو قرار دارم
جونگ کوک: اونوقت با کی
ا/ت: معلومه با تختم
جونگ کوک: تخت بیچاره که گیر تو افتاده
ا/ت: ههههه جالب بود مردم از خنده
جونگ کوک: میشه منم بیام
ا/ت: نه
جونگ کوک: تورو خدا🥺🥺
ا/ت: ایییی دلم ضعف رفت چه خوب بلدی کیوت بشی باشه بیا
جونگ کوک: من کارم رو بلدم
ا/ت: معلومه
ویو ادمین گل
بعد از صحبت هاشون رفتن دوباره بخوابن نه که خیلی هم خسته بودن ما قراره مدرسه شروع بشه جر بخوریم خوشبحالشون😮💨😮💨😮💨
خب خب نود و دو تاییمون مبارک دوستون دارم بوس به تک تک تون خانوادمون همینطوری داره بزرگ و بزرگ تر میشه امیدوارم همینجوری شاد پر انرژی و سرحال بمونید🥰🥰😘😘💝💝💖💖💞💞💕💕
دیدم ساعت ۴ هست وایییی دو ساعت تو گوشی بودم سریع رفتم به کوک گفتم و با هم رفتیم که آماده بشیم من یه دوش ۱۰ مینی گرفتم لباس پوشیدم و یکم آرایش کردم بعد از اینکه آرایش کردم جونگ کوک از حمام اومد و آماده شد از خونه زدیم بیرون و سوار ماشین شدیم وقتی رسیدیم اول رفتیم خونه و مامان و بابای من وقتی در زدیم و در رو باز کردیم مامان و بابای کوک رو هم دیدم
ا/ت: سلام به همگی
م.ک: سلام عزیزم
م.ا: سلام دخترم
جونگ کوک: سلام جعمتون جمع
ب.ک: شما که اومدین کامل تر هم شد
ب.ا: بیاید بشینید
رفتیم و نشستیم روی مبل و کلی با هم صحبت کردیم خیلی خوش گذشت وقت شام شد که سر سفره بودیم و من یه دفعه حالم بد شد و رفتم دستشویی بالا آوردم و مامانم اومد پیشم
م.ا: دخترم خوبی
ا/ت: آره فقط حالت تهوع دارم
م.ا: اشکال نداره طبیعیه
ا/ت: باشه
رفتم و رو میز نشستم و شروع به غذا خوردن کردم و بعد از اینکه تمام شد مامانم نذاشت ظرف ها رو بشورم منم مجبور شدم روی مبل بشینم بعد از اینکه مامانم ظرف ها رو شست میوه آورد من زیاد تمایلی به خوردن نداشتم اما مامانم و مامان کوک منو وادار به خوردن میکردن منم چیکار میکردم خب میخوردمشون طرف های ساعت ۱۰ بود که دیگه میخواستیم خداحافظی کنیم و بریم که مامانم گفت شب رو اینجا بمونید اولش مخالفت کردیم اما گفتن شبه و خطرناکه ما هم قبول کردین مامانم یکی از لباس های خودش رو بهم داد و گفت موقعی که حامله بوده اینو میپوشیده جونگ کوک هم که همیشه لباس بیرون رفتن و خونگی براش یکیه رفتیم رو تخت دراز کشیدیم من داشتم کتاب میخوندم که جونگ کوک گفت
جونگ کوک: ا/ت میشه بیای با هم فیلم نگاه کنیم( توی گوشی فیلم نگاه میکردن )
ا/ت: باشه بیا نگاه کنیم
جونگ کوک: یه فیلم انتخاب کرد و داشتیم نگاه میکردیم
جونگ کوک: ا/ت یه کاری واسم انجام میدی
ا/ت: چه کاری
جونگ کوک: سرت رو بزار روی شونم
ا/ت:😳😳
جونگ کوک: عههه چرا خجالت میکشی
ا/ت: نه من خجالت نمیکشم
جونگ کوک: آره تو راست میگی بدو دیگه
ا/ت: باشه
سرم رو گذاشتم رو شونه ی کوک و دوباره به فیلم نگاه کردم بعد یخ مدت چشمام سنگین شد و خوابم برد و دیگه چیزی نفهمیدم
جونگ کوک: ا/ت داستان فیلم چطور بود
ا/ت:....
جونگ کوک: ا/ت
ا/ت:
ویو جونگ کوک
هر چی ا/ت رو صدا میکردم جواب نمیداد تا اینکه روم رو برگردوندم طرفش که دیدم خوابیده تو خواب خیلی ناز شده منم که به تاج تخت تکیه داده بودم آروم آروم اومدم پایین که ا/ت بیدار نشه و بعدش چراغ رو خاموش کردم و خوابیدم
ویو ا/ت
وقتی از خواب بیدار شدم دیدم کوک نیست با خودم گفتم حتما زودتر از من بیدار شده دیدم از در اتاق میاد بیرون و میگه
جونگ کوک: زیبای خفته
ا/ت: ها
جونگ کوک: زیبای خفته از خواب طلسم شده بیدار شده
ا/ت: اول صبحی نمک نریز
جونگ کوک: اول صبحی چیه ساعت دوازدهه
ا/ت: چی چقدر خوابیدم ولی دوباره هم خوابم میاد
جونگ کوک: پاشو دیگه پاشو
ا/ت: باشه
رفتم دست و صورتم رو شستم و اومدم پایین دیدم دارن سفره میزران که ناهار بخورن منم که صبحونه نخوردم گشنم بود( این عادته منه از خواب پا میشم میام سر سفره🤣😅🤦♀️)نشستم رو میز و مثل کسایی که چهار روز غذا نخوردن غذا خوردم
جونگ کوک: بخدا این غذا ها جایی فرار نمیکنن اگرم فرار کنن آخرش گیر تو میفتن کمتر بخور یواش تر( راست میگه بچم ترسید عین گشنه ها میخوری)
ا/ت: زیاد زر بزنی ها تو رو هم میخورم
جونگ کوک: هه بیا بخور
ا/ت: نه گوشیت تلخه گیر میکنه تو گلوم مگه دیونه ام که تو رو بخورم
جونگ کوک: گوشت من به این خوشمزگی برو بابا
ا/ت: 🤪😝
جونگ کوک: ا/ت برات دارم
ا/ت: کی داری
جونگ کوک: وقتی هوس خوراکی کردی و من برات نخریدم
ا/ت: دلت میاد🥺🥺
جونگ کوک: البته که نه حالا غذا تو بخور
ا/ت: عه باشه
بعد از ناهار از مامان و بابام خداحافظی کردم و سوار ماشین شدم و راه افتادیم وقتی رسیدیم به خونه من یه لباس خواب خیلی راحت پوشیدم و پریدم رو تخت
ا/ت: آخی تخت نازنینم
جونگ کوک: ا/ت مگه شب نخوابیدی
ا/ت: مزاحم نشو قرار دارم
جونگ کوک: اونوقت با کی
ا/ت: معلومه با تختم
جونگ کوک: تخت بیچاره که گیر تو افتاده
ا/ت: ههههه جالب بود مردم از خنده
جونگ کوک: میشه منم بیام
ا/ت: نه
جونگ کوک: تورو خدا🥺🥺
ا/ت: ایییی دلم ضعف رفت چه خوب بلدی کیوت بشی باشه بیا
جونگ کوک: من کارم رو بلدم
ا/ت: معلومه
ویو ادمین گل
بعد از صحبت هاشون رفتن دوباره بخوابن نه که خیلی هم خسته بودن ما قراره مدرسه شروع بشه جر بخوریم خوشبحالشون😮💨😮💨😮💨
خب خب نود و دو تاییمون مبارک دوستون دارم بوس به تک تک تون خانوادمون همینطوری داره بزرگ و بزرگ تر میشه امیدوارم همینجوری شاد پر انرژی و سرحال بمونید🥰🥰😘😘💝💝💖💖💞💞💕💕
۱.۷k
۲۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.