پدر خونده ••26

* غذا خوردن*
_ خب دیگه جیمین جون باید تشریع عنبر منبرش رو ببره
+ واقعا ؟
_ ( چپ چپ نگاه کردن به جیمین )
× ف.فکر ک.کنم
+ خوبی؟
× ا.اره خوبم من د.دیگه رفتم
* رفت *
+ چش شده بود
_ بیا بریم خونه من حساب تورو برسم ( از بازوی ا.ت می کشه میبر سمت ماشین )
* ا.ت ویو *
نمیدونم چی شده بود . وقتی بغلش نشسته بودم خیلی بهم بد نگاه می کرد . یهو دامن رو داد پایین تر
+ چ.چکار می کنی
_ پاهات نباید معلوم باشه .
* یونگی ویو *
تاریکم داشت می‌کرد. من واقعا یه حس هایی به ا.ت پیدا کرده بودم . نمیدونم چیکار باید می کردم حتی حرف زدنش هم منو مست می‌کرد. ولی می خواستم منتظر بمون تا ۱۸ سالگیش .
* رسیدن خونه *
_ خب ؟
+ چی شده ؟
_ جیمین به همه جات دست زد ...کمرت ..دستت ....نباید بزنه خب ؟
+ اونوقت چرا ؟
_ ( می‌کشد سمت خودش ) چون من می گم
* ا.ت ویو *
قلبم ...آیینی قلبمم این چه حسیههههههه .....چرا چرا اینطوری شدم دوست دارم .. دوست دوست دارم ببوسمش ....چرا قلبم تموم نمیکنه کوبیدند و
+ و.ولم ک.کن
_ ( چرا می خوام بوسش کنم ؟ نه یونگی نهه تمومش کن)
.........................................................
۲۵ لایک
۱۵ کامنت
حمایت کنید بی فانوسا......