Part 47
Part 47
ات : تازه شروع شده کیم تهیونگ
ات قدمی برداشت سمته مهمونا از کناره تهیونگ رد شد تهیونگ که هنوز تو شک بود هیچی نمی گفت
ات رفت سمته بازیگر ریو و کنارش ایستاد
ات که دلش و تمام بدنش از دیدنه عشقش میلرزید گفت
ات : ری ریو
ریو خیلی آروم گفت
ریو : محکم باش نباید خودت رو جلوی کیم تهیونگ ضعیف نشون بدی
ات : با باشه
ریو از گارسون خواست تا براشون نوشیدنی بیاره
جونکوک دستشو گذاشت رویه شونه تهیونگ
جونکوک : رفیق خوبی
تهیونگ نصفه نصفه حرفاش رو میزد
تهیونگ : خو خوبم
تو کلی مهمونی چشمای تهیونگ رویه ات بود ولی ات یجوریی رفتار میکرد که انگار تهیونگ رو نمی شناسه
موزیک پخش شد و همه زوجی میرفتن می رقصیدن ریو جلوی ات ایستاد و گفت
ریو : مایلی باهام برقصی
ات که هم قبول کرد و دستشو گذاشت تو دسته ریو و رفتن وسطه سالون و شروع به رقصیدن کردن
همه مهمونا ها بهشون جلب شد پچ پچ های همه به گوششون میرسید
تهیونگ خیلی عصبی بهشون نگاه میکرد
جیمین : نکنه اینا
تهیونگ نزاشت جیمین حرفش رو بزنه و سریع گفت
تهیونگ : نه نیستن
شوگا : از کجا میدونی
تهیونگ سکوت کرد و چیزی نگفت و فقط داشت عصبی و با نفرتی که تویه چشماش بود نگاهشون میکرد
جونکوک : این ریو کی آنقدر باحال شده
تهیونگ با عصبانیت و درحالی که دندون هاشو بهم چسپونده بود گفت
تهیونگ : باحالی رو من بهش نشون میدم اون دستی که رویه کمره ات گذاشته رو میشکنم
بعد از اینکه رقصشون تموم شد ریو دوباره رفت به سمته میز اش اما ات یکم از مهمون ها دور شد کسی نمی دیدش
ات همینکه میخواست بشینه رو مبل اما دستش توسطه یه
نفر خیلی سفت گرفته شد و اون رو به طرفش خودش کشوند تهیونگ در نیم سانتی صورته ات ایستاده بود
ات هرچه تقلا میکرد که دستش رو از دسته تهیونگ بیرون بکشه اما بی فایده بود
ات : ولم کن مگه دیونه شدی
تهیونگ با عصبانیت گفت
تهیونگ : دیونه تو شدی چرا با اون ریو رقصیدن
ات : اونش دیگه به تو ربطی نداره
تهیونگ از سره عصبانیتش خنده ای کرد
تهیونگ : دیگه به اون عوضی نزدیک نمیشی
ات دستش رو از دسته تهیونگ بیرون کشید و با بغض گفت
ات : تو دیگه هیچی من نمیشی همون سه سال پیش هرچی بین مون بود تموم شد
تهیونگ به ات نزدیک شد آنقدری که نفساش به صورته ات میخورد
تهیونگ : هیچی تموم نشده کیم ات
هر دو نگاهشون رو قفل چشمای همدیگه کرده بودن تا اینکه با صدای ریو نگاهشون رو از هم گرفتن
ریو اومد سمتشون
ریو : کیم تهیونگ ولش کن
تهیونگ پوزخندی زد گفت
تهیونگ : شاخ بازی درمیاری من چیزی نمیگم فک نکن میترسم دارم به حقوق حیوانات احترام میزارم
ریو : خیلی داری تند میری
ریو میخواست دسته ات رو بگیره اما تهیونگ مانع شد و دسته ریو رو هول داد
تهیونگ : اون دستی رو که دسته عشقمو لمس کرده می شکنم
ات که فقط داشت اون صحنه رو تماشا میکرد میفهمید تکه یه کلمه حرف بزنه اشکاش جاری میشه
ات از اونجا با بدو رفت تهیونگ خواست بره دنبالش اما ریو جلوش ایستاد
ریو : از آن دور باش اون دیگه واسه تو نیست
تهیونگ عصبی خنده ای کرد و یقه ریو رو گرفت
تهیونگ : ببین ریو یه جوری زیره پاک لحت میکنم تا بلند نشی ات ماله منه و اینو تو اون مغزه پوچت فروع کن
تهیونگ یقه ریو رو ول کرد و به دنباله ات رفت
ات تویه یکی از اتاق های همون سالون رفت و درو بست
پشته در رویه زمین نشست بغضش شکست و اشکای رویه گونه هایش جاری شدن زود دستش رو گذاشت رویه دهانش تا صدای گریه اش رو کسی نشنوه......
ات : تازه شروع شده کیم تهیونگ
ات قدمی برداشت سمته مهمونا از کناره تهیونگ رد شد تهیونگ که هنوز تو شک بود هیچی نمی گفت
ات رفت سمته بازیگر ریو و کنارش ایستاد
ات که دلش و تمام بدنش از دیدنه عشقش میلرزید گفت
ات : ری ریو
ریو خیلی آروم گفت
ریو : محکم باش نباید خودت رو جلوی کیم تهیونگ ضعیف نشون بدی
ات : با باشه
ریو از گارسون خواست تا براشون نوشیدنی بیاره
جونکوک دستشو گذاشت رویه شونه تهیونگ
جونکوک : رفیق خوبی
تهیونگ نصفه نصفه حرفاش رو میزد
تهیونگ : خو خوبم
تو کلی مهمونی چشمای تهیونگ رویه ات بود ولی ات یجوریی رفتار میکرد که انگار تهیونگ رو نمی شناسه
موزیک پخش شد و همه زوجی میرفتن می رقصیدن ریو جلوی ات ایستاد و گفت
ریو : مایلی باهام برقصی
ات که هم قبول کرد و دستشو گذاشت تو دسته ریو و رفتن وسطه سالون و شروع به رقصیدن کردن
همه مهمونا ها بهشون جلب شد پچ پچ های همه به گوششون میرسید
تهیونگ خیلی عصبی بهشون نگاه میکرد
جیمین : نکنه اینا
تهیونگ نزاشت جیمین حرفش رو بزنه و سریع گفت
تهیونگ : نه نیستن
شوگا : از کجا میدونی
تهیونگ سکوت کرد و چیزی نگفت و فقط داشت عصبی و با نفرتی که تویه چشماش بود نگاهشون میکرد
جونکوک : این ریو کی آنقدر باحال شده
تهیونگ با عصبانیت و درحالی که دندون هاشو بهم چسپونده بود گفت
تهیونگ : باحالی رو من بهش نشون میدم اون دستی که رویه کمره ات گذاشته رو میشکنم
بعد از اینکه رقصشون تموم شد ریو دوباره رفت به سمته میز اش اما ات یکم از مهمون ها دور شد کسی نمی دیدش
ات همینکه میخواست بشینه رو مبل اما دستش توسطه یه
نفر خیلی سفت گرفته شد و اون رو به طرفش خودش کشوند تهیونگ در نیم سانتی صورته ات ایستاده بود
ات هرچه تقلا میکرد که دستش رو از دسته تهیونگ بیرون بکشه اما بی فایده بود
ات : ولم کن مگه دیونه شدی
تهیونگ با عصبانیت گفت
تهیونگ : دیونه تو شدی چرا با اون ریو رقصیدن
ات : اونش دیگه به تو ربطی نداره
تهیونگ از سره عصبانیتش خنده ای کرد
تهیونگ : دیگه به اون عوضی نزدیک نمیشی
ات دستش رو از دسته تهیونگ بیرون کشید و با بغض گفت
ات : تو دیگه هیچی من نمیشی همون سه سال پیش هرچی بین مون بود تموم شد
تهیونگ به ات نزدیک شد آنقدری که نفساش به صورته ات میخورد
تهیونگ : هیچی تموم نشده کیم ات
هر دو نگاهشون رو قفل چشمای همدیگه کرده بودن تا اینکه با صدای ریو نگاهشون رو از هم گرفتن
ریو اومد سمتشون
ریو : کیم تهیونگ ولش کن
تهیونگ پوزخندی زد گفت
تهیونگ : شاخ بازی درمیاری من چیزی نمیگم فک نکن میترسم دارم به حقوق حیوانات احترام میزارم
ریو : خیلی داری تند میری
ریو میخواست دسته ات رو بگیره اما تهیونگ مانع شد و دسته ریو رو هول داد
تهیونگ : اون دستی رو که دسته عشقمو لمس کرده می شکنم
ات که فقط داشت اون صحنه رو تماشا میکرد میفهمید تکه یه کلمه حرف بزنه اشکاش جاری میشه
ات از اونجا با بدو رفت تهیونگ خواست بره دنبالش اما ریو جلوش ایستاد
ریو : از آن دور باش اون دیگه واسه تو نیست
تهیونگ عصبی خنده ای کرد و یقه ریو رو گرفت
تهیونگ : ببین ریو یه جوری زیره پاک لحت میکنم تا بلند نشی ات ماله منه و اینو تو اون مغزه پوچت فروع کن
تهیونگ یقه ریو رو ول کرد و به دنباله ات رفت
ات تویه یکی از اتاق های همون سالون رفت و درو بست
پشته در رویه زمین نشست بغضش شکست و اشکای رویه گونه هایش جاری شدن زود دستش رو گذاشت رویه دهانش تا صدای گریه اش رو کسی نشنوه......
۴۲۹
۲۴ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.