پارت شیش
پارت شیش
ویو ات و می یونگ (ححح 🦎)
داشتیم بستنی می خوردیم بعد خوردن حساب کردیم اومدیم بیرون
می یونگ:ات فردا شب دیگه باید بریم وسایل هارو امروز جمع کن اما کسی نفهمه زیاد هم برندار که بفهمن
ات:یاااا من از تو بزرگ ترم چرا تو داری دستور می دی
می یونگ:خوب شما بگو نه می خوام بدونم نقشمه شما چیه خانم مهندس
ات:خوب بریم لباس برداریم بعد زیاد هم بر نداریم که بفهمن (عجب نقشه سختی خسته نباشی فرزندم 😂)
می یونگ :خیلی ..
ات:چیزی می خواستی بگی
می یونگ :نه فقط ساعت سه صبح الا دیگه خدمتکار ها بیدار می شن البته اگه شما نقشه ای ندارید
ات:چرا زود تر نمی گی گوسفند
می یونگ:تو خودت گفتی من چیزی نگم تو بزرگ تری حالا هم طلب کار شدی پرووووووو
ات:خو بدو سوار شو بریم (همه این بحث ها جلوی بستنی فروشی اتفاق افتاده )
ویو ات و می یونگ (ححح 🦎)
داشتیم بستنی می خوردیم بعد خوردن حساب کردیم اومدیم بیرون
می یونگ:ات فردا شب دیگه باید بریم وسایل هارو امروز جمع کن اما کسی نفهمه زیاد هم برندار که بفهمن
ات:یاااا من از تو بزرگ ترم چرا تو داری دستور می دی
می یونگ:خوب شما بگو نه می خوام بدونم نقشمه شما چیه خانم مهندس
ات:خوب بریم لباس برداریم بعد زیاد هم بر نداریم که بفهمن (عجب نقشه سختی خسته نباشی فرزندم 😂)
می یونگ :خیلی ..
ات:چیزی می خواستی بگی
می یونگ :نه فقط ساعت سه صبح الا دیگه خدمتکار ها بیدار می شن البته اگه شما نقشه ای ندارید
ات:چرا زود تر نمی گی گوسفند
می یونگ:تو خودت گفتی من چیزی نگم تو بزرگ تری حالا هم طلب کار شدی پرووووووو
ات:خو بدو سوار شو بریم (همه این بحث ها جلوی بستنی فروشی اتفاق افتاده )
۴.۶k
۰۴ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.