3 My Lucifer
My Lucifer
Part:3
_______________
بلاخره آیو برگشت یکم باهم حرف
زدیم و اینا و من تصمیم گرفتم که برم
چون دیگه واقعا خستم شده بود با آیو
سولی جیمین و جونگکوک خدافظی کردم
و رفتم پارکینگ ماشین رو روشن کردم و رفتم
خونه وقتی رسیدم سریع رفتم حموم (ای عین
منه🚶🏻♀️🕳️) بعد از حموم موهام خشک کردم
لباس خوابم رو پوشیدم و تقریبا میشه گفت
سیر بودم و برا همین سریع گرفتم خوابیدم
قبل از خواب داشتم به جونگکوک فک میکردم
فک کنم یه حسی بهش پیدا کردم یعنی اونم
ازمن خشش اومده اه اصلا بیخیال سرشو به
چپ و راست چرخوند که از این افکارش
بیرون بیاد ولی اون درست فکر میکرده
آره اون تونسته جئون جونگکوک کینگ
مافیا رو عاشقه خودش کنه
! ولی این واقعیه؟
پارک ا/ت تونسته کینگ مافیا رو عاشقه خودش کنه؟!
-_ویو ا/ت فردا_-
اه دباره صدای اون آلارم فاکی باعث شد من از خواب
بیدارشم پوفی کشیدم رفتم کارام رو کردم و لباس بیرونی پوشیدم و تصمیم گرفتم که برم کافه این دفعه میخوام پیاده برم که از این هوا یکم لذت ببرم توراه بودم که
حس کردم یکی داره مون تعقیب میکنه سرعتمو زیاد کردم
رسیدم به کافه سق
سفارشم رو دادم بعد پنج دقیقه که منظر بودم دیدم یکی اومد داخل یکم نکاه کردم خودشه!جونگکوکه!همون موقع سفارشم رو آوردن جونگکوک منو دید باهم حرف زدیم که دیگه ساعت ۱۲ شده بود و باهم خدافظی کردیم و رفتیم خونه هامون همون موقع گوشی کوک زنگ خورد(خب دیگه کوک نمیزه خونسون میره یجا دیه😂).........
Part:3
_______________
بلاخره آیو برگشت یکم باهم حرف
زدیم و اینا و من تصمیم گرفتم که برم
چون دیگه واقعا خستم شده بود با آیو
سولی جیمین و جونگکوک خدافظی کردم
و رفتم پارکینگ ماشین رو روشن کردم و رفتم
خونه وقتی رسیدم سریع رفتم حموم (ای عین
منه🚶🏻♀️🕳️) بعد از حموم موهام خشک کردم
لباس خوابم رو پوشیدم و تقریبا میشه گفت
سیر بودم و برا همین سریع گرفتم خوابیدم
قبل از خواب داشتم به جونگکوک فک میکردم
فک کنم یه حسی بهش پیدا کردم یعنی اونم
ازمن خشش اومده اه اصلا بیخیال سرشو به
چپ و راست چرخوند که از این افکارش
بیرون بیاد ولی اون درست فکر میکرده
آره اون تونسته جئون جونگکوک کینگ
مافیا رو عاشقه خودش کنه
! ولی این واقعیه؟
پارک ا/ت تونسته کینگ مافیا رو عاشقه خودش کنه؟!
-_ویو ا/ت فردا_-
اه دباره صدای اون آلارم فاکی باعث شد من از خواب
بیدارشم پوفی کشیدم رفتم کارام رو کردم و لباس بیرونی پوشیدم و تصمیم گرفتم که برم کافه این دفعه میخوام پیاده برم که از این هوا یکم لذت ببرم توراه بودم که
حس کردم یکی داره مون تعقیب میکنه سرعتمو زیاد کردم
رسیدم به کافه سق
سفارشم رو دادم بعد پنج دقیقه که منظر بودم دیدم یکی اومد داخل یکم نکاه کردم خودشه!جونگکوکه!همون موقع سفارشم رو آوردن جونگکوک منو دید باهم حرف زدیم که دیگه ساعت ۱۲ شده بود و باهم خدافظی کردیم و رفتیم خونه هامون همون موقع گوشی کوک زنگ خورد(خب دیگه کوک نمیزه خونسون میره یجا دیه😂).........
۲۱.۲k
۲۹ دی ۱۴۰۱