پارت ۱
پارت ۱
تهیونگ :قرار بود امروز توی یکی از برنامه های بیبیسی شرکت کنم . ولی اصلا حوصله ندارم کاش میتونستم نرم.
ات:امروز قراره یک مهمون ویژه داشته باشیم هرچی از رئیس پرسیدم که کیه بهم نگفت.
تهیونگ:لباس پوشیدم و به سمت استودیو حرکت کردم. وقتی رسیدم مسئول اونجا گفت برم توی یه اتاق و هروقت خودشون گفتم وارد برنامه بشم .
ات:از بچه ها شنیدم که مهمون ویژه اومده و توی یکی از اتاق هاست من و یونا یکی از بچه های استودیو بدون اینکه کسی بفهمه رفتیم نزدیک اون اتاق م.....
ادامه دارد....
تهیونگ :قرار بود امروز توی یکی از برنامه های بیبیسی شرکت کنم . ولی اصلا حوصله ندارم کاش میتونستم نرم.
ات:امروز قراره یک مهمون ویژه داشته باشیم هرچی از رئیس پرسیدم که کیه بهم نگفت.
تهیونگ:لباس پوشیدم و به سمت استودیو حرکت کردم. وقتی رسیدم مسئول اونجا گفت برم توی یه اتاق و هروقت خودشون گفتم وارد برنامه بشم .
ات:از بچه ها شنیدم که مهمون ویژه اومده و توی یکی از اتاق هاست من و یونا یکی از بچه های استودیو بدون اینکه کسی بفهمه رفتیم نزدیک اون اتاق م.....
ادامه دارد....
۳۷
۱۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.