عشق خونین من تو
۱🧛🏻♀️🍷🔪3
شروع
ا.ت👅
از خواب بلند شدم دخترا هم همراه من بلند شدن لباس فرم هامونو پوشیدیم و رفتیم مدرسه
برش زمانی به داخل کلاس
روی صندلیم نشستم و به کتابم نگاه میکردم دخترا هم همین طور.
وسایلامو جمع کرده بودم میخواستم برم بیرون آخه زنگ اول معلم نداشتیم خواستم برم که فیلیکس (نه اون فیلیکس داخل استر کیدز یک فیلیکس دیگه )
اومد روی میز نشست
فیلیکس : سلام چه طوری
ا.ت : ببخشیدمیشخ از روی میزم پاشی ( سرد )
فیلیکس : چرا داری این جوری باهام رفتار میکنی
ا.ت : چرا باید باهات خوب باشم تو کلی ازیتم میکردی الان خوب شدی
فیلیکس : من عوض شدم
ا.ت : به چیز نداشتم
فیلیکس : دوست نداری که با همون چیز نداشته خودت به قول خودت به فاکت بدن ( اخرشو با نیش خنده و آروم گفت )
ا.ت ⬅️ خجالت کشیدم خواستم برم که فیلیکس منو گرفت و روی پاس نشوند وقتی روی پاش نشستم یکچیز بزرگ احساس کردم ( منحرف نشید😑 )
پایینو نگاه کردم دیدم جا مدادی که یادم رفته داخل کیفمبزارمش (بچه های خوبی باشید فکرای بد نکنید 😀)
تکون خوردن تا ولم کنه که این دفعه خوردم به یکچیز بزرگ نگاه کردم دیدم خوردن به ( حالا منحرف شید 😀)
چیزش همون اهم اهم خواستم فرار کنم اما خیلی زورش زیاد بود
فیلیکس : چی شد نرسیدی از سایزش
ا.ت : ولم کن (استرس )
یک فکری به ذحنم زد چون بغلم کرده بود دستام رو پاس بود با مشت زدم تو اهم اهمش و دستاش شل شد و فرار کردم رفتم بیرون .........
پایان ❤️
این داستان جنبه خیالی دارد و نویسنده قصد هیچگونه توهینی به اعضا را ندارد
⬅️
این علامت یعنی از زبان اون شخص
بای 🔪
بای ❤️
شروع
ا.ت👅
از خواب بلند شدم دخترا هم همراه من بلند شدن لباس فرم هامونو پوشیدیم و رفتیم مدرسه
برش زمانی به داخل کلاس
روی صندلیم نشستم و به کتابم نگاه میکردم دخترا هم همین طور.
وسایلامو جمع کرده بودم میخواستم برم بیرون آخه زنگ اول معلم نداشتیم خواستم برم که فیلیکس (نه اون فیلیکس داخل استر کیدز یک فیلیکس دیگه )
اومد روی میز نشست
فیلیکس : سلام چه طوری
ا.ت : ببخشیدمیشخ از روی میزم پاشی ( سرد )
فیلیکس : چرا داری این جوری باهام رفتار میکنی
ا.ت : چرا باید باهات خوب باشم تو کلی ازیتم میکردی الان خوب شدی
فیلیکس : من عوض شدم
ا.ت : به چیز نداشتم
فیلیکس : دوست نداری که با همون چیز نداشته خودت به قول خودت به فاکت بدن ( اخرشو با نیش خنده و آروم گفت )
ا.ت ⬅️ خجالت کشیدم خواستم برم که فیلیکس منو گرفت و روی پاس نشوند وقتی روی پاش نشستم یکچیز بزرگ احساس کردم ( منحرف نشید😑 )
پایینو نگاه کردم دیدم جا مدادی که یادم رفته داخل کیفمبزارمش (بچه های خوبی باشید فکرای بد نکنید 😀)
تکون خوردن تا ولم کنه که این دفعه خوردم به یکچیز بزرگ نگاه کردم دیدم خوردن به ( حالا منحرف شید 😀)
چیزش همون اهم اهم خواستم فرار کنم اما خیلی زورش زیاد بود
فیلیکس : چی شد نرسیدی از سایزش
ا.ت : ولم کن (استرس )
یک فکری به ذحنم زد چون بغلم کرده بود دستام رو پاس بود با مشت زدم تو اهم اهمش و دستاش شل شد و فرار کردم رفتم بیرون .........
پایان ❤️
این داستان جنبه خیالی دارد و نویسنده قصد هیچگونه توهینی به اعضا را ندارد
⬅️
این علامت یعنی از زبان اون شخص
بای 🔪
بای ❤️
۲.۷k
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.