دختری از جنس جاسوس(پارت52)
همه برگشتن تو خوابگاه یکم بعد از اینکه اومدن خوابگاه صدای گوشی انیا بلند شد یوری زنگ زده بود
انیا:سلام دایی
یوری:فردا شب عروسی من و فیوناست انیا شمام باید بیای
انیا:باشه دایی
یوری:ادرس و زمان عروسی رو هم برات پیامک میکنم
انیا:باشه ممنون کاری ندارین
یوری:نه عزیزم خدافظ
انیا:خدافظ
دامیان:چیشده
انیا:عروسی داییم و فیوناس
بکی:مبارکشون باشه
انیا:ولی اخه من تنهایی چکار کنم
لوکا:بالاخره به سری فامیلای دورتون هستن
انیا:من نمیشناسمشون کاش شمام میتونستید بیاین
مگی:ولی ما ربطی به فامیلای شما نداریم
انیا:راس میگین
(فردا)
یوری:سلام
فیونا:سلام انیا
انیا:سلام
انیا و یور و لوید و ایکو نشسته بودن انیا همین جور جام رو گرفته بود تو دستش و تکون میداد که یهو مامان باباش پاشدن برن سر یه میز دیگه انیا:کجا میرید
لوید:یه سوپرایز برات داریم
یور:ایکو بیا بریم
ایکو:نه من نمیرم
لوید ایکو رو بغل کرد برد یهو درباز پنج نفر اومدن تو
انیا:سلام دایی
یوری:فردا شب عروسی من و فیوناست انیا شمام باید بیای
انیا:باشه دایی
یوری:ادرس و زمان عروسی رو هم برات پیامک میکنم
انیا:باشه ممنون کاری ندارین
یوری:نه عزیزم خدافظ
انیا:خدافظ
دامیان:چیشده
انیا:عروسی داییم و فیوناس
بکی:مبارکشون باشه
انیا:ولی اخه من تنهایی چکار کنم
لوکا:بالاخره به سری فامیلای دورتون هستن
انیا:من نمیشناسمشون کاش شمام میتونستید بیاین
مگی:ولی ما ربطی به فامیلای شما نداریم
انیا:راس میگین
(فردا)
یوری:سلام
فیونا:سلام انیا
انیا:سلام
انیا و یور و لوید و ایکو نشسته بودن انیا همین جور جام رو گرفته بود تو دستش و تکون میداد که یهو مامان باباش پاشدن برن سر یه میز دیگه انیا:کجا میرید
لوید:یه سوپرایز برات داریم
یور:ایکو بیا بریم
ایکو:نه من نمیرم
لوید ایکو رو بغل کرد برد یهو درباز پنج نفر اومدن تو
۳.۰k
۰۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.