U^was your cousin until..... ^U
U^was your cousin until..... ^U
U^part_³ ^U
جونگکوک همونجا افتاد دنبال ا.ت کل اتاق دور خوردن که جونگکوک ا.ت و گرفت و کلی قِلقِلَکِش
داد و بعد چند مین نشستن روی تخت وتکیه دادن به تاج تخت و باهم تا ساعت ۳ شب فیلم دیدن که ا.ت خواب رفت و سرش افتاد روی شونه ی جونگکوک که جونگکوک هم بعد چند مین خواب رفت و سرش کج شد و افتاد روی سر ا.ت و خوابید
«صبح»
از زبان نویسنده
صبح ساعت ۸ وقت صبحونه زده شد ولی ا.ت و جونگکوک از خستگی نشنیدن که مامان جونگکوک و مامان ا.ت باهم رفتن تا ا.ت و جونگکوک و بیدار کنن مامان ا.ت رفت داخل اتاق ا.ت نبود که مامان کوک و دید و رفت پیشش و بهش گفت
م/ا: ا.ت داخل اتاقش نیست
م/ج: اینجارو نگاه کن
درسته مادر ا.ت و جونگکوک... ا.ت و جونگکوک رو توی بغل هم زیر پتو دیدن اولش یکم تعجب کردن ولی بعدش عادی شد
م/ج: این دوتا خیلی بهم میان
م/ا: دقیقا
م/ج: بزاریم توی حال خودشون باشن
م/ا: ا ه ما بریم پایین
و در اتاق جونگکوک و بستن و رفتن.....
U^part_³ ^U
جونگکوک همونجا افتاد دنبال ا.ت کل اتاق دور خوردن که جونگکوک ا.ت و گرفت و کلی قِلقِلَکِش
داد و بعد چند مین نشستن روی تخت وتکیه دادن به تاج تخت و باهم تا ساعت ۳ شب فیلم دیدن که ا.ت خواب رفت و سرش افتاد روی شونه ی جونگکوک که جونگکوک هم بعد چند مین خواب رفت و سرش کج شد و افتاد روی سر ا.ت و خوابید
«صبح»
از زبان نویسنده
صبح ساعت ۸ وقت صبحونه زده شد ولی ا.ت و جونگکوک از خستگی نشنیدن که مامان جونگکوک و مامان ا.ت باهم رفتن تا ا.ت و جونگکوک و بیدار کنن مامان ا.ت رفت داخل اتاق ا.ت نبود که مامان کوک و دید و رفت پیشش و بهش گفت
م/ا: ا.ت داخل اتاقش نیست
م/ج: اینجارو نگاه کن
درسته مادر ا.ت و جونگکوک... ا.ت و جونگکوک رو توی بغل هم زیر پتو دیدن اولش یکم تعجب کردن ولی بعدش عادی شد
م/ج: این دوتا خیلی بهم میان
م/ا: دقیقا
م/ج: بزاریم توی حال خودشون باشن
م/ا: ا ه ما بریم پایین
و در اتاق جونگکوک و بستن و رفتن.....
۱۴.۵k
۲۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.