(پارت 28) .I wish I never saw it
دکتر: خوب... شما یه چیزی دارید اوووم... چه جوری بگم...
جیمین: جانگ هو درست حرف بزن ببینم چی میگی... چه چیزی؟
دکتر: این چیز ایوایل ساکته بعد از چند وقت شیطونیش گل میکنه بعدش خونه تونو زیره رو میکنه...
یه جورایی انگار فهمیدم با تردید بهش گفتم
ت ا: ح... حاملم؟
لبخندی زد
دکتر: بله اون چیز ... بچس
اصلا باورم نمیشد حاملم من عاشق بچم جیمین انگار بعد چند دقیقه ویندزش اومده بالا زد پس کله جانگ هو
جیمین: مرتیکه خر میمردی درست بگی... واقعا حاملس... داری شوخی میکنی دیگه؟؟؟
با این حرف جیمین خونه انگار رو سرم خراب شد ب... بچه نمیخواست؟؟
دکتر انگار جاخورد باورش نمیشد جیمین همچین چیزی بگه گفت
دکتر: عا...خوب نه اقای پارک متسفانه یا خوشبختانه ایشون حاملن
ناراحتی تو صورت دکتر موج میزد
دکتر: با اجازه
رفت جیمین انگار منطزه همین بود سریع برگشت سمتم
جیمین: بچه رو سقط میکنی
ا ت: چیی؟ ولی... ولی من
جیمین: ببند دهنتو
با دادش به خودم لرزیدم
جیمین: فردا میریم سقطش میکنی
ا ت:من بچه رو میخوام...من نمیتونم جون اون بچه رو بگیرم من مثل تو نیستم پارک جیمین...که...
با سیلیش ساکت شدم
جیمین: جانگ هو درست حرف بزن ببینم چی میگی... چه چیزی؟
دکتر: این چیز ایوایل ساکته بعد از چند وقت شیطونیش گل میکنه بعدش خونه تونو زیره رو میکنه...
یه جورایی انگار فهمیدم با تردید بهش گفتم
ت ا: ح... حاملم؟
لبخندی زد
دکتر: بله اون چیز ... بچس
اصلا باورم نمیشد حاملم من عاشق بچم جیمین انگار بعد چند دقیقه ویندزش اومده بالا زد پس کله جانگ هو
جیمین: مرتیکه خر میمردی درست بگی... واقعا حاملس... داری شوخی میکنی دیگه؟؟؟
با این حرف جیمین خونه انگار رو سرم خراب شد ب... بچه نمیخواست؟؟
دکتر انگار جاخورد باورش نمیشد جیمین همچین چیزی بگه گفت
دکتر: عا...خوب نه اقای پارک متسفانه یا خوشبختانه ایشون حاملن
ناراحتی تو صورت دکتر موج میزد
دکتر: با اجازه
رفت جیمین انگار منطزه همین بود سریع برگشت سمتم
جیمین: بچه رو سقط میکنی
ا ت: چیی؟ ولی... ولی من
جیمین: ببند دهنتو
با دادش به خودم لرزیدم
جیمین: فردا میریم سقطش میکنی
ا ت:من بچه رو میخوام...من نمیتونم جون اون بچه رو بگیرم من مثل تو نیستم پارک جیمین...که...
با سیلیش ساکت شدم
۱۰۳.۶k
۲۴ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.