پارت ۵ مافیای عجیب
ویو ات
داشتم دنبال راه میگشتم که فرار کنم نباید بهش اعتماد میکردم نباید اینطوری میشد اون... اینکار رو باهام کرد باید فرار کنم اره
داشتم میرفتم سمت در که فرار کنم با صدایی برگشتم عقب
تهیونگ: کجا کجا خانوم کوچولو
ات: میخوام برم ولم کن کوچولو خودتی
تهیونگ: خنده"فک کردی به این اسونی هاست؟ هرکی گیرش بندازم نمیتونه از دستم فرار کنم بهتره بری تو اون اتاق کوفتیت نه؟
ات: تو کیه من هستی اونوقت؟
تهیونگ: شوهرت
ات: توهیچیم نیستی فهمیدی منو به زور اوردی
چیکارم داری
تهیونگ: بعدا خودت میفهمی
ات:گوشیم کو
تهیونگ: اینو میگی؟
ات: بده من
رفتم سمتش
نگاه کردم تقربیا انگار بغلش بودم خودمو کنار کشیدم
تهیونگ: چیه خجالت کشیدی
ات: چی میگی بابا
تهیونگ: میخوای قشنگ بهت بفهمونم
ات: اوفففف اصن ولش کن
رفت تو همون اتاق درو محکم تر بست
الان چیکار کنم
داشتم دنبال راه میگشتم که فرار کنم نباید بهش اعتماد میکردم نباید اینطوری میشد اون... اینکار رو باهام کرد باید فرار کنم اره
داشتم میرفتم سمت در که فرار کنم با صدایی برگشتم عقب
تهیونگ: کجا کجا خانوم کوچولو
ات: میخوام برم ولم کن کوچولو خودتی
تهیونگ: خنده"فک کردی به این اسونی هاست؟ هرکی گیرش بندازم نمیتونه از دستم فرار کنم بهتره بری تو اون اتاق کوفتیت نه؟
ات: تو کیه من هستی اونوقت؟
تهیونگ: شوهرت
ات: توهیچیم نیستی فهمیدی منو به زور اوردی
چیکارم داری
تهیونگ: بعدا خودت میفهمی
ات:گوشیم کو
تهیونگ: اینو میگی؟
ات: بده من
رفتم سمتش
نگاه کردم تقربیا انگار بغلش بودم خودمو کنار کشیدم
تهیونگ: چیه خجالت کشیدی
ات: چی میگی بابا
تهیونگ: میخوای قشنگ بهت بفهمونم
ات: اوفففف اصن ولش کن
رفت تو همون اتاق درو محکم تر بست
الان چیکار کنم
۲۸.۰k
۱۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.