p2
ات ویو
رسیدیم در مدرسه از ماشین خارج شدیم و راه افتادیم سمت حیاط...
ات:مکس میگم اینا چشونه چرا اینجوری نگاه میکنن..(اروم جوری که فقط مکس بشنوه و با حالت عادی)
مکس:عزیزم زشت ندیدن بخاطر همین نگران نباش چیز مهمی نیست...(با خنده شیطونی)
ات: مکس جان دیگه میدونی که امشب باید توی خیابون بخوابی عزیزم(با لبخند و حرصی)
مکس:گوه خوردم ...خیلی خوشگلی بخاطر این دارن نگاهت میکنن(با حالت التماسی و با خنده)
ات:اولی که همیشه میخوری ..و دومی اینکه شکی درش نیست(با خنده)
مکس :اعتماد به سقفت تو حلقم(با خنده جذاب ولی درنظر اته یه میمون خنگه)
ات:میمون خنگ(اروم و با خنده)
مکس:شنیدماا
ات:گفتم که بشنوی(با خنده)
و لبخند پایان بحثشون شد ....
به سمت کلاس حرکت کردن ...
رفتن نشستن سر جاشون..
کلا توی هر میز سه تا صندلی بود ..
اولی مکس
و وسطی اته
اخری هنوز خالی بود چون مال شخصی بود که خیلی معلما تاکید داشتن کسی سمتش نره ...و اته ی قصه ی ما نمیدونست مال کیه و از هر کسی میپرسید بحث رو میپیچوند.....
و امروز روزی بود که همه جا با روز های دیگه فرق میکرد تمیز تر و تزیین شده بود
من دومین نفری بودم که از همه سطحم بالا تر بود درسته پدر من هم شرکت معروف داره هم مافیای کل اسیا هست و اینو هیچکس بجز مدیر و معلما نمیدونن و کسی که رتبه اول رو داره حس میکنم همون شخصیه که همیشه دوست داشتم از نزدیک ببینمش...
ویو حال
ات ویو
نمیدونم چم شده بود همش چش چش میکردم مثل اینکه دنبال شخصی بودم..
...................................................................................
بر اساس واقعیت ...
اسلاید اخر مکس
واقعا کیف میکنید ازتون هیچ شرطی نمیخوام و براتون همینجوری میزارم
....ولی دیگه شماهم بی انصافی نکنید و حمایت کنید دوباره میگم هیچ اتفاقی واستون نمیوفته که انگشتتون رو بزارید رو قلب سفید و برای من قرمزش کنید و برای اینکه من شناخته تر بشم اینکار رو میکنید .....با تشکر:)
رسیدیم در مدرسه از ماشین خارج شدیم و راه افتادیم سمت حیاط...
ات:مکس میگم اینا چشونه چرا اینجوری نگاه میکنن..(اروم جوری که فقط مکس بشنوه و با حالت عادی)
مکس:عزیزم زشت ندیدن بخاطر همین نگران نباش چیز مهمی نیست...(با خنده شیطونی)
ات: مکس جان دیگه میدونی که امشب باید توی خیابون بخوابی عزیزم(با لبخند و حرصی)
مکس:گوه خوردم ...خیلی خوشگلی بخاطر این دارن نگاهت میکنن(با حالت التماسی و با خنده)
ات:اولی که همیشه میخوری ..و دومی اینکه شکی درش نیست(با خنده)
مکس :اعتماد به سقفت تو حلقم(با خنده جذاب ولی درنظر اته یه میمون خنگه)
ات:میمون خنگ(اروم و با خنده)
مکس:شنیدماا
ات:گفتم که بشنوی(با خنده)
و لبخند پایان بحثشون شد ....
به سمت کلاس حرکت کردن ...
رفتن نشستن سر جاشون..
کلا توی هر میز سه تا صندلی بود ..
اولی مکس
و وسطی اته
اخری هنوز خالی بود چون مال شخصی بود که خیلی معلما تاکید داشتن کسی سمتش نره ...و اته ی قصه ی ما نمیدونست مال کیه و از هر کسی میپرسید بحث رو میپیچوند.....
و امروز روزی بود که همه جا با روز های دیگه فرق میکرد تمیز تر و تزیین شده بود
من دومین نفری بودم که از همه سطحم بالا تر بود درسته پدر من هم شرکت معروف داره هم مافیای کل اسیا هست و اینو هیچکس بجز مدیر و معلما نمیدونن و کسی که رتبه اول رو داره حس میکنم همون شخصیه که همیشه دوست داشتم از نزدیک ببینمش...
ویو حال
ات ویو
نمیدونم چم شده بود همش چش چش میکردم مثل اینکه دنبال شخصی بودم..
...................................................................................
بر اساس واقعیت ...
اسلاید اخر مکس
واقعا کیف میکنید ازتون هیچ شرطی نمیخوام و براتون همینجوری میزارم
....ولی دیگه شماهم بی انصافی نکنید و حمایت کنید دوباره میگم هیچ اتفاقی واستون نمیوفته که انگشتتون رو بزارید رو قلب سفید و برای من قرمزش کنید و برای اینکه من شناخته تر بشم اینکار رو میکنید .....با تشکر:)
۹.۸k
۱۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.