وقتی میان سر قبرت …

چان: ا.ت.. دلم.. خیلی برات تنگ شده. چرا اینکارو کردی؟ چرا انقدر زود تصمیمتو گرفتی که اینطوری ترکم کنی؟-باگریه

لینو:ا.ت؟ من خیلی متاسفم.. من نمیدونستم.. با این تصمیم خودخواهانه من این بلارو سر خودت میاری-بغض
من خیلی پشیمونم ا.ت منو ببخش

چانگبین: تو.. تو یه دیوونه ای-گریه چرا؟ اخه چرا اینکارو با خودت کردی، من.. من کوتاهی کردم من اشتباه کردم. ولی تو حقت این نبود متاسفم ا.ت من مقصر همه اینام.

هیونجین: ا.ت چشماتو وا کن. با اون چشمای خوشگلت دوباره نگام کن.. نه.. نه این تو نیستی. ا.ت من اینکارو نمیکرد اون قوی تر از این حرفا بود مگه نه؟-گریه

هان: اون همه آرزوهایی که باهم داشتیم، جاهایی که قرار بود بریم، همشون خراب شدن ا.ت؟ من همچین آدمی بودم؟ من نامرد بود؟ من کم گذاشتم برات؟ ا.ت بهم بگو همشون دروغه-گریه

فلیکس: ا.ت چند هفته شده نیستی، چند هفتس حضورتو تو خونه حس نمیکنم خونه برام مثل یه زندون شده حس میکنم نفسی برام نمونده دلم برا صدام زندات تنگ شده-بغض

سونگمین: دلم برا صدای خندیدنات، اون لبخند قشنگت دلم برا وجودت تنگ شده کی اسممو مثل تو دلنشین صدا کنه؟ کی منو تو اغوش کوچولوش بگیره؟-گریه

جونگین: ا.تم بدون تو زندگی تکراریه برام.. نیستی وقتی از در میام تو بغلم کنی، بوسم کنی که خستگی کار از تنم بره، نیستی آشپزی کردنات و گند زدناتو ببینم و بخندیم، نیستی وقتی حالم بده به حرفام گوش بدی بگی باهم درستش میکنیم-گریه