دلهره part 48
_ که اینطور اشپزخونه ی خودته خودت خسارت میدی
حالا اشکال نداره بدو
با هم وارد اشپزخونه شدیم به سمت یخچال رفتم ببینم برای اشپزی چی داره
_ خب نوئل حالا چی میخوای درست کنی
_ باید ببینم چی داری
_ فکر نکنم چیزی تو یخچال خونه ی من پیدا شه
_ خب پس الا دقیقا باید چیکار کنیم
_ یکی رو میفرستم بره چیزای لازمو بگیره
_ نظرت چیه خودمون بریم برای خرید
_ ما دوتا مطمعنی
_ اره مگه چه ایرادی داره
_ با همین لباس میای
_نه صبر کن برم لباسمو عوص کنم زود میام
_ اوکی بدو
به سمت اتاق رفتم و در کمد رو باز کردم
کی رفته بود این همه لباس رو خرید
هی یکیشو برداشتم و پوشیدم
_ من اومدم بریم
_ اوکی بیا دنبالم
ویو نوئل
به دنبالش راه افتادم داشت میرفت سمت پارکینگ
و یه ماشین رو برداشت
_ اینقدر خرپول بودی و و نمیگفتی
_ اهوم تازه کجاشو ندیدی حالا اینه رو ولش سوار ماشین شو باید زود برگردیم خونه
سوار ماشین شدم و حرکت کردیم
تا حالا بیرون این خونه رو ندیده بودم حتی نمیدونستم دقیقا کجا حتی وقتی داشت منو اینجا میاورد بیهوش بودم
الا که داشتم نگاه میکردم یه قسمت از گوشه ی سئول بود
بعد از چند دقیقه به منطقه ی اصلی شهر رسیدیم کنار یه سوپر مارکت وایساد و پیده شدیم
_ نگاه کن چی نیاز داری بگیر بیاز اینجا تا حساب کنیم
_ اوکی
_ کجا داری میری
_ میخوام برم سبد خرید رو بردارم
_ مگه چقدر خرید داری
_ خونت هیچی نداره حداقل الا که اومدی بزار برای چند هفته ات خرید کنیم
به راهم ادامه دادم اون سبر بزرگ رو برداشتم و به سمت قفسه ها حجوم بردم
اول به سمت قفسه ی تنقلاد رفتم و یه عالمه خرت و پرت خریدم بعدم رفتم قسمت مواد غذایی چند نوع پاستا و گوشت یکمم برنج خریدم
و یه عالمه خرید دیگه
بعدم به پیش نامجون برگشتم
با دیدن سبد چشماش چهارتا شد
_ مطمعنی این فقط برای چند هفته هست اخه من این همه چیز میزو کجا جا بدم
_ خودم برات جاشون میدم تو غم اینو نخور اینا رو حساب کن بریم خونه دیر شد
_ باشه تو برو میام
_ اوکی
از سوپر مارکت خارج شدم و به سمت ماشین رفتم
مردک اسکل میگه برو سوار ماشین شو ولی سوییچ رو که بهم نداد هی
یو ساعت کنار ماشین منتظرش وایساده بود که بله اقا اومد
_ مگه نگفتم برو داخل ماشین بشین
_ مثل اینکه اقا یادش رفت سوییچ ماشینو بهم بده
_ باشه حالا سوار شو ناز نکن
_ من ناز میکنم ؟
_ نه من ناز میکنم
_ هیی من کجا ناز میکنم هان هی هیچی بهت نمیگم پرو میشه اصلا برو اونور میخوام پیاده شم
خدافظ
_ هی کجا بیا بشین اصلا گوه خوردم
_ حیف من که میخوام برات غذا درست کنم حیف
دیگه حرفی نزدیم هیچ کدوم تا وقتی به خونه رسیدیم.
نامجون پلاستیک های خرید رو برداشت با خودش اورد
منم به سمت اشپز خونه رفتم و منتظر موندم نامجون بیاد
حالا اشکال نداره بدو
با هم وارد اشپزخونه شدیم به سمت یخچال رفتم ببینم برای اشپزی چی داره
_ خب نوئل حالا چی میخوای درست کنی
_ باید ببینم چی داری
_ فکر نکنم چیزی تو یخچال خونه ی من پیدا شه
_ خب پس الا دقیقا باید چیکار کنیم
_ یکی رو میفرستم بره چیزای لازمو بگیره
_ نظرت چیه خودمون بریم برای خرید
_ ما دوتا مطمعنی
_ اره مگه چه ایرادی داره
_ با همین لباس میای
_نه صبر کن برم لباسمو عوص کنم زود میام
_ اوکی بدو
به سمت اتاق رفتم و در کمد رو باز کردم
کی رفته بود این همه لباس رو خرید
هی یکیشو برداشتم و پوشیدم
_ من اومدم بریم
_ اوکی بیا دنبالم
ویو نوئل
به دنبالش راه افتادم داشت میرفت سمت پارکینگ
و یه ماشین رو برداشت
_ اینقدر خرپول بودی و و نمیگفتی
_ اهوم تازه کجاشو ندیدی حالا اینه رو ولش سوار ماشین شو باید زود برگردیم خونه
سوار ماشین شدم و حرکت کردیم
تا حالا بیرون این خونه رو ندیده بودم حتی نمیدونستم دقیقا کجا حتی وقتی داشت منو اینجا میاورد بیهوش بودم
الا که داشتم نگاه میکردم یه قسمت از گوشه ی سئول بود
بعد از چند دقیقه به منطقه ی اصلی شهر رسیدیم کنار یه سوپر مارکت وایساد و پیده شدیم
_ نگاه کن چی نیاز داری بگیر بیاز اینجا تا حساب کنیم
_ اوکی
_ کجا داری میری
_ میخوام برم سبد خرید رو بردارم
_ مگه چقدر خرید داری
_ خونت هیچی نداره حداقل الا که اومدی بزار برای چند هفته ات خرید کنیم
به راهم ادامه دادم اون سبر بزرگ رو برداشتم و به سمت قفسه ها حجوم بردم
اول به سمت قفسه ی تنقلاد رفتم و یه عالمه خرت و پرت خریدم بعدم رفتم قسمت مواد غذایی چند نوع پاستا و گوشت یکمم برنج خریدم
و یه عالمه خرید دیگه
بعدم به پیش نامجون برگشتم
با دیدن سبد چشماش چهارتا شد
_ مطمعنی این فقط برای چند هفته هست اخه من این همه چیز میزو کجا جا بدم
_ خودم برات جاشون میدم تو غم اینو نخور اینا رو حساب کن بریم خونه دیر شد
_ باشه تو برو میام
_ اوکی
از سوپر مارکت خارج شدم و به سمت ماشین رفتم
مردک اسکل میگه برو سوار ماشین شو ولی سوییچ رو که بهم نداد هی
یو ساعت کنار ماشین منتظرش وایساده بود که بله اقا اومد
_ مگه نگفتم برو داخل ماشین بشین
_ مثل اینکه اقا یادش رفت سوییچ ماشینو بهم بده
_ باشه حالا سوار شو ناز نکن
_ من ناز میکنم ؟
_ نه من ناز میکنم
_ هیی من کجا ناز میکنم هان هی هیچی بهت نمیگم پرو میشه اصلا برو اونور میخوام پیاده شم
خدافظ
_ هی کجا بیا بشین اصلا گوه خوردم
_ حیف من که میخوام برات غذا درست کنم حیف
دیگه حرفی نزدیم هیچ کدوم تا وقتی به خونه رسیدیم.
نامجون پلاستیک های خرید رو برداشت با خودش اورد
منم به سمت اشپز خونه رفتم و منتظر موندم نامجون بیاد
۷.۳k
۰۹ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.