فصل دوم تقدیم شما
پارت اول 🦋🦋فرشته کوچولوم
انگار دنیا دور سرم میچرخید میخواستم از تمام ترس
هام فرار کنم
اما نمیشد هرچقدر هم تلاش می کردم فایده نداشت
شروع کردم به التماس کردن و فقد کمک میخواستم اما هیچکس نبود
مامان... مامان خواهش می کنم من مقصر نیستم مامان
بلند فریاد میکشیدم یکم که گذشت فریاد هام تبدیل به گریه شد
مامان.. بابا باور کنید ....
هعیی
هعیی
هیونگ بیدارشو
هعییی هیونگ
مامان ....
با ضربه ای که بهم برخورد کرد زود از خواب بیدار شدم
ی روبروم خیره شدم
هی جونگ کوک شی این چه وضعه بیدار کردنه
کوک...حالت خوب نبود هیونگ داشتی گریه میکردی خوابت خیلی بد بود؟
هوفف لازم نیست نگرانم باشی
برو بگیر بخواب منم میرم به صورتم اب بزنم
کوک.. باشه شبت بخیر.. خوب استراحت کن
اوم باشه
وقتی رفت از جام بلند شدم این کابوسا کاره هرشبم شده
به سمت سرویس بهداشتی رفتم
صورتم رو اب زدم و از سرویس خارج شدم
اشتباه بزرگی بود... گذشته انگار ولکن نیست
خواستم برم رو تخت اما خوابم پریده
بخاطر همین رفتم سمت اتاق کار تا کارام رو ادامه بدم
تو راه بودم اتاق بودم و به کلمه ای که خودم گفتم فک می کردم خنده داره ولکن
واقعا مسخرس
من رسما نفرین شدم تو گذشته
این نفرین هیچوقت از بین نمیره
هیچوقت چون.... اون رفته
درو وا کردم
به سمت میز کارم رفتم
عینک مطالعه رو به ارومی برداشتم و به چشمام زدم میتونم حس کوک رو به خوبی درک کنم
لیانا هم مثل اونه
با این تفاوت که قاتل لیانا پیدا میشه
تمام تلاشم رو می کنم
هوفف
کیفم رو باز کردم تا چند مطلب بخونم
راجبه تحقیق بود
وقتی تو دستم گرفتمش خاک زیادی روش بود
خیلی وقته ازش استفاده نکردم
دستمال رو برداشتم و شروع کردم به پاک کردن
....
دستمال رو گذاشتم روی میز همین که خواستم کتاب رو برگردونم از وسطاش ی عکس افتاد
از زمین برش داشتم با چیزی که دیدم چند ثانیه سکوت کردم
ی لبخند تلخ زدم
به پنج نفره تو عکس نگاه می کردم
چه دورانی بود
ولی همچی خراب شده و امیدوارم دیگه تکرار نشه
عکس رو داخل سطح زبانه پرت کردم
و مشغول ادامه تحقیق شدم
صبح روز بعد
از اتاق خارج شدم همین که اومدم بیرون ی زن جلوم سبز شد
بسم الله
شوما؟
این چه سوالیه... من زن همون کسیم که تو خونش هستی
انگار دنیا دور سرم میچرخید میخواستم از تمام ترس
هام فرار کنم
اما نمیشد هرچقدر هم تلاش می کردم فایده نداشت
شروع کردم به التماس کردن و فقد کمک میخواستم اما هیچکس نبود
مامان... مامان خواهش می کنم من مقصر نیستم مامان
بلند فریاد میکشیدم یکم که گذشت فریاد هام تبدیل به گریه شد
مامان.. بابا باور کنید ....
هعیی
هعیی
هیونگ بیدارشو
هعییی هیونگ
مامان ....
با ضربه ای که بهم برخورد کرد زود از خواب بیدار شدم
ی روبروم خیره شدم
هی جونگ کوک شی این چه وضعه بیدار کردنه
کوک...حالت خوب نبود هیونگ داشتی گریه میکردی خوابت خیلی بد بود؟
هوفف لازم نیست نگرانم باشی
برو بگیر بخواب منم میرم به صورتم اب بزنم
کوک.. باشه شبت بخیر.. خوب استراحت کن
اوم باشه
وقتی رفت از جام بلند شدم این کابوسا کاره هرشبم شده
به سمت سرویس بهداشتی رفتم
صورتم رو اب زدم و از سرویس خارج شدم
اشتباه بزرگی بود... گذشته انگار ولکن نیست
خواستم برم رو تخت اما خوابم پریده
بخاطر همین رفتم سمت اتاق کار تا کارام رو ادامه بدم
تو راه بودم اتاق بودم و به کلمه ای که خودم گفتم فک می کردم خنده داره ولکن
واقعا مسخرس
من رسما نفرین شدم تو گذشته
این نفرین هیچوقت از بین نمیره
هیچوقت چون.... اون رفته
درو وا کردم
به سمت میز کارم رفتم
عینک مطالعه رو به ارومی برداشتم و به چشمام زدم میتونم حس کوک رو به خوبی درک کنم
لیانا هم مثل اونه
با این تفاوت که قاتل لیانا پیدا میشه
تمام تلاشم رو می کنم
هوفف
کیفم رو باز کردم تا چند مطلب بخونم
راجبه تحقیق بود
وقتی تو دستم گرفتمش خاک زیادی روش بود
خیلی وقته ازش استفاده نکردم
دستمال رو برداشتم و شروع کردم به پاک کردن
....
دستمال رو گذاشتم روی میز همین که خواستم کتاب رو برگردونم از وسطاش ی عکس افتاد
از زمین برش داشتم با چیزی که دیدم چند ثانیه سکوت کردم
ی لبخند تلخ زدم
به پنج نفره تو عکس نگاه می کردم
چه دورانی بود
ولی همچی خراب شده و امیدوارم دیگه تکرار نشه
عکس رو داخل سطح زبانه پرت کردم
و مشغول ادامه تحقیق شدم
صبح روز بعد
از اتاق خارج شدم همین که اومدم بیرون ی زن جلوم سبز شد
بسم الله
شوما؟
این چه سوالیه... من زن همون کسیم که تو خونش هستی
۱۰.۶k
۰۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.