رمان (سه مافیای خوشتیپ) 3 handsome mafia اسمات بی تی اس
Part•13•
ویو یونا
از اونجایی که میدونستم تهیونگ و ا/ت چیکار میکنن پس خداروشکر کردم که دیوار ها رو با محافظ خاصی پوشوندن تا صدا بیرون نره اونا قرار بود فردا صبح سر موقع از اینجا برن به خونه بعدیشون که بعد ازدواج اونجا خونه اصلیشون بود
جیمین= یااااا.....یونا؟
یونا= بله چرا تعجب میکنی؟
جیمین= نمیخوای بعد سه ماه چیزی که بهم قول داده بودی رو بدی؟
یونا= چیو؟.
جیمین واقعا ازم چی میخواست من چه قولی داده بودم خاک (یونا واقعا حافظه خوبی نداره) واقعا حافظم رو به کل از دست دادم
جیمین= هوی یونا الو؟ الو؟ یونا کجا رفتی؟ هی دختر به چی فکر میکنی ؟
با صدا و دست جیمین که بهم بای بای میکرد از خیال و فکر اومدم بیرون
یونا= عااا بله جیمین چیکاری داشتی ببخشید یکم تو فکر بودم
جیمین= مشکلی نیست عسلم ولی به چی فکر میکردی چی انقد ذهنتو درگیر کرده بود ؟
یونا= عام هیچی ببخشید ولش کن
جیمین= باشه ولی قولی که بهم دادی چی؟
یونا= ببخشید جیمین. اما.. من نمیدونم چه قولی داده بودم همه چی یادم رفته🤕🥺
جیمین= آخ قند عسلِ کم حافظم قرار بود برام با دستای خودت کیمچی درست کنی؟
(بچه ها امشب زنگ آسمون صورتی و بنفشه و خیلی قشنگه
پ.ن= ببخشید یهو حواسم گرفتم سمت آسمون دیدم خیلی خوشگله🥺😁💜💓)
یونا= عاااااووووو اره راست میگی تو یخچاله بزار برم برات بیارم
تا خواستم برم جیمین دستمو گرفت و منو محکم کشید تو بغلش
جیمین= هوم امشب خیلی خوشگل شدی از اونجایی که دیر رسیدم نتونستیم با هم برقصیم
یونا= مشکلی نیست با جونگ کوکی رقصیدیم
جیمین= اوهوع تا رفتم یکی دیگه جامو گرفته انگار
یونا= نه ببین قسم می خورم امشب چای وون نیومده بود برای همین تنها بود وقتی دید تنهام اومد بهم پیشنهاد رقص داد....اوممم..خودت که بهتر میدونی جونگ کوکی هیچکس رو به جز چوی وون دوست نداره و من رو به عنوان خواهرش میبینه حتی نمیدونه که......
جیمین= نمیدونه که چی؟
یونا= حتی نمیدونه ما باهمیم
بهتر شد حالا جیمین فکر میکنه از قصد به کوکی نگفتم باهمیم تا به رقصیدن باهم ادامه بدیم اما بر خلاف تصورم جیمین خشکش نزد و رفت موسیقی رو پخش کرد بعدش هم یه دستشو دور کمرم و با دست ویگش دستمو گذاشت رو شونش و دست دیگمم با دستش گرفت و گفت
جیمین= اره از اونجایی که چای وون نیست خیلی عصابش نرمال نیست فقط داره سعی میکنه خودشو آروم نگه داره وگرنه هر شب میره کلاب و نصف شب مست شده میاد خونه
یونا= مگه چای وون کجاست از وقتی که باهم گیر افتادیم خیلی باهم صمیمی بودیم و بعد دوماه دیگه نه اینجا نه هیچ جا ندیدمش
جیمین= اره بعد یک ماه که جونگ کوک گرفته بودتش باهم رابطه برقرار کردن و درست بعد یک ماه که از رابطشون می گذشت فرار کرد.. جونگ کوک اول سعی کرد پیداش کنه ولی وقتی پیداش کرد
ویو یونا
از اونجایی که میدونستم تهیونگ و ا/ت چیکار میکنن پس خداروشکر کردم که دیوار ها رو با محافظ خاصی پوشوندن تا صدا بیرون نره اونا قرار بود فردا صبح سر موقع از اینجا برن به خونه بعدیشون که بعد ازدواج اونجا خونه اصلیشون بود
جیمین= یااااا.....یونا؟
یونا= بله چرا تعجب میکنی؟
جیمین= نمیخوای بعد سه ماه چیزی که بهم قول داده بودی رو بدی؟
یونا= چیو؟.
جیمین واقعا ازم چی میخواست من چه قولی داده بودم خاک (یونا واقعا حافظه خوبی نداره) واقعا حافظم رو به کل از دست دادم
جیمین= هوی یونا الو؟ الو؟ یونا کجا رفتی؟ هی دختر به چی فکر میکنی ؟
با صدا و دست جیمین که بهم بای بای میکرد از خیال و فکر اومدم بیرون
یونا= عااا بله جیمین چیکاری داشتی ببخشید یکم تو فکر بودم
جیمین= مشکلی نیست عسلم ولی به چی فکر میکردی چی انقد ذهنتو درگیر کرده بود ؟
یونا= عام هیچی ببخشید ولش کن
جیمین= باشه ولی قولی که بهم دادی چی؟
یونا= ببخشید جیمین. اما.. من نمیدونم چه قولی داده بودم همه چی یادم رفته🤕🥺
جیمین= آخ قند عسلِ کم حافظم قرار بود برام با دستای خودت کیمچی درست کنی؟
(بچه ها امشب زنگ آسمون صورتی و بنفشه و خیلی قشنگه
پ.ن= ببخشید یهو حواسم گرفتم سمت آسمون دیدم خیلی خوشگله🥺😁💜💓)
یونا= عاااااووووو اره راست میگی تو یخچاله بزار برم برات بیارم
تا خواستم برم جیمین دستمو گرفت و منو محکم کشید تو بغلش
جیمین= هوم امشب خیلی خوشگل شدی از اونجایی که دیر رسیدم نتونستیم با هم برقصیم
یونا= مشکلی نیست با جونگ کوکی رقصیدیم
جیمین= اوهوع تا رفتم یکی دیگه جامو گرفته انگار
یونا= نه ببین قسم می خورم امشب چای وون نیومده بود برای همین تنها بود وقتی دید تنهام اومد بهم پیشنهاد رقص داد....اوممم..خودت که بهتر میدونی جونگ کوکی هیچکس رو به جز چوی وون دوست نداره و من رو به عنوان خواهرش میبینه حتی نمیدونه که......
جیمین= نمیدونه که چی؟
یونا= حتی نمیدونه ما باهمیم
بهتر شد حالا جیمین فکر میکنه از قصد به کوکی نگفتم باهمیم تا به رقصیدن باهم ادامه بدیم اما بر خلاف تصورم جیمین خشکش نزد و رفت موسیقی رو پخش کرد بعدش هم یه دستشو دور کمرم و با دست ویگش دستمو گذاشت رو شونش و دست دیگمم با دستش گرفت و گفت
جیمین= اره از اونجایی که چای وون نیست خیلی عصابش نرمال نیست فقط داره سعی میکنه خودشو آروم نگه داره وگرنه هر شب میره کلاب و نصف شب مست شده میاد خونه
یونا= مگه چای وون کجاست از وقتی که باهم گیر افتادیم خیلی باهم صمیمی بودیم و بعد دوماه دیگه نه اینجا نه هیچ جا ندیدمش
جیمین= اره بعد یک ماه که جونگ کوک گرفته بودتش باهم رابطه برقرار کردن و درست بعد یک ماه که از رابطشون می گذشت فرار کرد.. جونگ کوک اول سعی کرد پیداش کنه ولی وقتی پیداش کرد
۱۰.۴k
۳۰ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.