《زندگی جدید با تو》p27
+:بامنید؟
£: آره..وسایلت و جمع کن ما میخوایم بیایم اینجا
+:ببخشید ولی این اتاق مال منه
¥:اونوقت کی گفته؟
+:تهیونگ
¥: تهیونگ؟...توباید به اون بگی ارباب
+:چرا؟
¥: چون تو اینجا بردهای الانم برو بیرون وسایلت و شب میزارم دَمدر (ا/ت رو هول میده بیرون و در رو میبنده)
یعنی چی....چرا نمیرن....ناراحت رفتم از پله ها پایین و روی مبل نشستم و زانو هام رو بغل کردم
تهیونگ ویو
داشتم پرونده ها رو نگاه میکردم که احساس تشنگی کردم....بهتر بود یه استراحتی هم بکنم....از اتاق رفتم بیرون و خواستم به سمت آشپزخونه برم که دیدم ا/ت روی مبل نشسته و زانو هاشو بغل کرده....چرا اینجاست؟
رفتم نزدیکش
_:ا/ت
+:(به صورتش نگاه میکنه)
_:چرا اینجا نشستی؟
+: آخه اون خانوم ها....اومدن گفتن از اتاق من خوششون اومده
_: چی؟ بعدش هم تورو انداختن بیرون آره؟
+:بله
_:(کنارش میشینه) من ازت معذرت میخوام
+:(توی ذهنش: چی؟ این الان معذرت خواهی کرد؟)
_: چندروز دیگه میرن اونوقت تو برو توی اتاقت...تا اون موقع میتونی توی اتاق من بمونی
+: چی؟ نه ممنون
_:نه....(پوزخند) تو بالاخره که باید میومدی پیش من...نکنه یادت رفته ما باید باهم ازدواج کنیم
+:نه یادم نرفته
_:خب....پس وسایلت رو میگم بیارن توی اتاق من
+:.....
ا/ت ویو
باز شدن مدرسه ها رو بهتون تسلیت میگم😭
امیدوارم بتونید دوست های فیک ،معلم ها و خیلیییی چیز های دیگه رو تحمل کنید🥺❤️🩹
£: آره..وسایلت و جمع کن ما میخوایم بیایم اینجا
+:ببخشید ولی این اتاق مال منه
¥:اونوقت کی گفته؟
+:تهیونگ
¥: تهیونگ؟...توباید به اون بگی ارباب
+:چرا؟
¥: چون تو اینجا بردهای الانم برو بیرون وسایلت و شب میزارم دَمدر (ا/ت رو هول میده بیرون و در رو میبنده)
یعنی چی....چرا نمیرن....ناراحت رفتم از پله ها پایین و روی مبل نشستم و زانو هام رو بغل کردم
تهیونگ ویو
داشتم پرونده ها رو نگاه میکردم که احساس تشنگی کردم....بهتر بود یه استراحتی هم بکنم....از اتاق رفتم بیرون و خواستم به سمت آشپزخونه برم که دیدم ا/ت روی مبل نشسته و زانو هاشو بغل کرده....چرا اینجاست؟
رفتم نزدیکش
_:ا/ت
+:(به صورتش نگاه میکنه)
_:چرا اینجا نشستی؟
+: آخه اون خانوم ها....اومدن گفتن از اتاق من خوششون اومده
_: چی؟ بعدش هم تورو انداختن بیرون آره؟
+:بله
_:(کنارش میشینه) من ازت معذرت میخوام
+:(توی ذهنش: چی؟ این الان معذرت خواهی کرد؟)
_: چندروز دیگه میرن اونوقت تو برو توی اتاقت...تا اون موقع میتونی توی اتاق من بمونی
+: چی؟ نه ممنون
_:نه....(پوزخند) تو بالاخره که باید میومدی پیش من...نکنه یادت رفته ما باید باهم ازدواج کنیم
+:نه یادم نرفته
_:خب....پس وسایلت رو میگم بیارن توی اتاق من
+:.....
ا/ت ویو
باز شدن مدرسه ها رو بهتون تسلیت میگم😭
امیدوارم بتونید دوست های فیک ،معلم ها و خیلیییی چیز های دیگه رو تحمل کنید🥺❤️🩹
۳.۴k
۰۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.