پارت ۲۴
خاطراتمون تومو جلو صورتم ولی برای اینکه منو نشناسه منم مثلن اونو نمیشناسم پاشدم فشش دادم
+هوی مرتیکه مگه کوری
€ات درس صحبت کن ایشون کیم تهیونگ رئیس شرکتی که باهاش قرارداد بستیم
+او معذرت میخوام نشناختمتون به شرکتمون خوش اومدین خوشحالم که دیدمتون
_منم خوشحالم
داشتم میرفتم که یوجین یگ دفعه گفت
€ات خوب اسراحتی کنیا
شت فکر کنم ته فهمید برای همین سری بدو کردم
ویو ته
الان گفت آت اون ات من بود
_ببخشید اسم اون دختره چی بود
€ام ات
اون واقعن ات بود منم سری رفتم دنبالش ولی پیداش نگردم اون چه سرعتی داره
دلم براش خیلی تنگ شده
ویو ات
رفتم لب ساحل هیچ کس اونجا نبود هواهم بارونی بود داشتم گریه میکردم نتونستم خودمو نگر دارم بلند داد زدم خداا چرا من برایچی من باید این همه درد بکشم بعدز اینکه اروم شدم داشتم میرفتم خونم که دم در خونم ...
+هوی مرتیکه مگه کوری
€ات درس صحبت کن ایشون کیم تهیونگ رئیس شرکتی که باهاش قرارداد بستیم
+او معذرت میخوام نشناختمتون به شرکتمون خوش اومدین خوشحالم که دیدمتون
_منم خوشحالم
داشتم میرفتم که یوجین یگ دفعه گفت
€ات خوب اسراحتی کنیا
شت فکر کنم ته فهمید برای همین سری بدو کردم
ویو ته
الان گفت آت اون ات من بود
_ببخشید اسم اون دختره چی بود
€ام ات
اون واقعن ات بود منم سری رفتم دنبالش ولی پیداش نگردم اون چه سرعتی داره
دلم براش خیلی تنگ شده
ویو ات
رفتم لب ساحل هیچ کس اونجا نبود هواهم بارونی بود داشتم گریه میکردم نتونستم خودمو نگر دارم بلند داد زدم خداا چرا من برایچی من باید این همه درد بکشم بعدز اینکه اروم شدم داشتم میرفتم خونم که دم در خونم ...
۹.۸k
۱۰ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.