پارت1
سلام من ات هستم ۱۸سالمه و با پدرم زندکی میکنم یک روز پدرم از قمار بازیش برگشتو بهمگفت من از شرطی که گذاشته بودن باختم
منم گفتم عیب نداره بگو چقدره خودم میدم
گفت من سر تو شرط بستم کسی به نام جونگ کوک فرختمت
باجمله که گفتم بغضمگرفت
بهم گفت باشو چمدونتو ببند تا نیم ساعت دسگه میا دنبالنت منم از سر ناچارا پاشدمرفتم چمدونمو بستم ولباسم رو پوشیدم اسلاید ۲
بعد از نیم ساعت اومدن دنبالم یه ون سیاه بود رفتم سوارش شدم یه پسر جذابی دیدم که روبه روم نشسته بود ونگا پنجره میکرد انگاری این کسی بود که منو خرید بوده
و بعد چند دقیقه نگامکردو گفت:(علامت کوک + علامت ات-
+اسمت چیه؟چند سالته؟
-اسمم ات هست و ۱۸سالمه
+یه آهی کشی...وگفت قوانینی که باید بگم رو باید اطاعت کنی وگره بدجور تنبیه میشی
-تو کی هستی که باید از تو اطاعت کنم؟!!(باداد)
+من کی هستم(خنده)...من بزرگترین مافیا جونگکوک هستم جوان ترینم ۲۵سالمه و الان دادی که سرمن کشیدی روباید تنبیه بکنمت
-تو هیچ کاری بامن نمیکنی دقیقا وقتی همینو گفتم رسیدیم عمارته وقتی رومو برگشتم داشتم نگاهمیکردم موهامو محکمکشید و در ماشینو باز کرد خیلی اصبانی و منم خیلی میترسیدم کشون کسون میبردم به سمته اتاقه ...بله اتاقه شکنجه
خیلی ترسناک بود میترسیدم
+انگلریخیلی ترسیدی هرزت کوچولو
-منهرزه نیستمممم
بااین هرفم اصبانی شد و بزرگترین شلاق رو برداشت گفت ۱۰۰تا میزنمت تا بفهمی من کی ام
شروع کرد اولیاونقدر زدم که جونی نداشتم وقتی آخیریوکه زد نفس نفس میزد وگفت
+برای امروز بسه اما اگر ببینم بدتر ازینا بکنی من میدونم باتتو.... فهمیدی؟؟؟
-بله(آروم و لرزون)
ویوکوک
وقتی دیدم آروم گفت بله دلم براش سوخت براید استایل بغلشکردم و بردمش رو تخت گذاشتمش به دکتر شخصی زنگ زدم وگفتم بیاد
.
.
.
گایز راستم این اولین فیک منه اگر بد بود به بزرگی خوداون معزرت😚
منم گفتم عیب نداره بگو چقدره خودم میدم
گفت من سر تو شرط بستم کسی به نام جونگ کوک فرختمت
باجمله که گفتم بغضمگرفت
بهم گفت باشو چمدونتو ببند تا نیم ساعت دسگه میا دنبالنت منم از سر ناچارا پاشدمرفتم چمدونمو بستم ولباسم رو پوشیدم اسلاید ۲
بعد از نیم ساعت اومدن دنبالم یه ون سیاه بود رفتم سوارش شدم یه پسر جذابی دیدم که روبه روم نشسته بود ونگا پنجره میکرد انگاری این کسی بود که منو خرید بوده
و بعد چند دقیقه نگامکردو گفت:(علامت کوک + علامت ات-
+اسمت چیه؟چند سالته؟
-اسمم ات هست و ۱۸سالمه
+یه آهی کشی...وگفت قوانینی که باید بگم رو باید اطاعت کنی وگره بدجور تنبیه میشی
-تو کی هستی که باید از تو اطاعت کنم؟!!(باداد)
+من کی هستم(خنده)...من بزرگترین مافیا جونگکوک هستم جوان ترینم ۲۵سالمه و الان دادی که سرمن کشیدی روباید تنبیه بکنمت
-تو هیچ کاری بامن نمیکنی دقیقا وقتی همینو گفتم رسیدیم عمارته وقتی رومو برگشتم داشتم نگاهمیکردم موهامو محکمکشید و در ماشینو باز کرد خیلی اصبانی و منم خیلی میترسیدم کشون کسون میبردم به سمته اتاقه ...بله اتاقه شکنجه
خیلی ترسناک بود میترسیدم
+انگلریخیلی ترسیدی هرزت کوچولو
-منهرزه نیستمممم
بااین هرفم اصبانی شد و بزرگترین شلاق رو برداشت گفت ۱۰۰تا میزنمت تا بفهمی من کی ام
شروع کرد اولیاونقدر زدم که جونی نداشتم وقتی آخیریوکه زد نفس نفس میزد وگفت
+برای امروز بسه اما اگر ببینم بدتر ازینا بکنی من میدونم باتتو.... فهمیدی؟؟؟
-بله(آروم و لرزون)
ویوکوک
وقتی دیدم آروم گفت بله دلم براش سوخت براید استایل بغلشکردم و بردمش رو تخت گذاشتمش به دکتر شخصی زنگ زدم وگفتم بیاد
.
.
.
گایز راستم این اولین فیک منه اگر بد بود به بزرگی خوداون معزرت😚
۱۳.۵k
۱۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.