P5
حس یک خرابکار رو داشتم....صدای جیغ هورای فن ها سالن ترکیده بود....نفس نفس زنان به سمت بک استیج رفتم...روی صندلی نشستم و موهامو چنگ زدم...بخاطر من امکان داره اعضا موفق نشن...بغضم ترکید....که یهو همه دورم جمع شدن...و دست های بلندی دورم حقله شد...توی اغوش گرمی فرو رفتم...
یونگی:تو از همه لحاظ عالی بودی...جئون ویولت...
پرش زمانی...
یک ماه گذشت...
یونگی:ویولت باید یه چیزی بهت بگم...
ویولت:بگو
یونگی:با من قرار میزاری؟
ویولت:.........اممم
یونگی:سکوت علامت رضایته
با حس چیز نرمی رو لب هاش ساکت موند....
ویولت:منم دوستت دارم مین یونگی...
.خب میخوام بکپم با اجازه تون فردا ادامه شو میزارمممممم
یونگی:تو از همه لحاظ عالی بودی...جئون ویولت...
پرش زمانی...
یک ماه گذشت...
یونگی:ویولت باید یه چیزی بهت بگم...
ویولت:بگو
یونگی:با من قرار میزاری؟
ویولت:.........اممم
یونگی:سکوت علامت رضایته
با حس چیز نرمی رو لب هاش ساکت موند....
ویولت:منم دوستت دارم مین یونگی...
.خب میخوام بکپم با اجازه تون فردا ادامه شو میزارمممممم
۱۳.۴k
۱۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.