چه اتفاقی افتاد
چه اتفاقی افتاد
43
ویو شوگا
به بادیگاردای جلوم نگاهی انداختم
تو نگاه همشون ترس و میخوندم به سوک
مین اشاره کردم که کارشون رو تموم کنه
به چندتا بادیگارد کنارش
اشاره کرد اونا هم اس/لحه هاشون رو در اوردن و...... در کسری از ثانیه جلوم پر از
جن/ازه و خو/ن شد
شوگا: سوک مین
سوک مین: بله قربان
شوگا: تا دو ساعت دیگه اینجا تمیز یاشه جن/ازه ها هم اتیش بزن
سوک مین: چشم قربان
داخل اتاق کارم شدم پشت میز نشستم چند ساعت دیگه باید میرفتم انبار تا محموله های جدیدو چک کنم
ا/ت
صدای شل/یک گل/وله میاومد از پنجره نگاهی
به حیاط پشتی عمارت کردم دیدم که شوگا اومد داخل عمارت
تصمیم گرفتم برم حموم
یه دوش نیم ساعته گرفتم که یهو گوشیم زنگ خوردم
نگاهی به صفحه گوشی کردم دیدم شوگاست
ا/ت: بله
شوگا: اماده باش یک ساعت دیگه میریم انبار
ا/ت: باشه
قطع کرد هوفففف باید اماده میشدم
43
ویو شوگا
به بادیگاردای جلوم نگاهی انداختم
تو نگاه همشون ترس و میخوندم به سوک
مین اشاره کردم که کارشون رو تموم کنه
به چندتا بادیگارد کنارش
اشاره کرد اونا هم اس/لحه هاشون رو در اوردن و...... در کسری از ثانیه جلوم پر از
جن/ازه و خو/ن شد
شوگا: سوک مین
سوک مین: بله قربان
شوگا: تا دو ساعت دیگه اینجا تمیز یاشه جن/ازه ها هم اتیش بزن
سوک مین: چشم قربان
داخل اتاق کارم شدم پشت میز نشستم چند ساعت دیگه باید میرفتم انبار تا محموله های جدیدو چک کنم
ا/ت
صدای شل/یک گل/وله میاومد از پنجره نگاهی
به حیاط پشتی عمارت کردم دیدم که شوگا اومد داخل عمارت
تصمیم گرفتم برم حموم
یه دوش نیم ساعته گرفتم که یهو گوشیم زنگ خوردم
نگاهی به صفحه گوشی کردم دیدم شوگاست
ا/ت: بله
شوگا: اماده باش یک ساعت دیگه میریم انبار
ا/ت: باشه
قطع کرد هوفففف باید اماده میشدم
۳۸۲
۱۴ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.