پارت چهاردهم
P.14
این پارت همه اش از زبان جیمینه:
وقتی که کوک (جانگکوک) زنگ زد و گفت که رئیس کارم دارم حتی می یونگ رو هم ولی کردم.
برام سوال بود که چی رو فهمیده.
به عمارت که رسیدم با چیزی که دیدم تقریبا داشتم سکته میکردم...
می یونگ بیهوش و لخت به صندلی وسط عمارت بسته شده بود و رئیس کنارش ایستاده بود. کوک هم با یه جعبه از پله ها میومد پایین.
وفتی به می یونگ رسید جعبه را باز کرد.
پر از وسایل **** بود...
رگ گردنم زده بود بیرون.
به سمت رئیس رفتم که گفت: اگر یک قدم دیگه بیای جلو دخترت دیگه خانم میشه...
منم گفتم: چی؟ دارید چیکار میکنی..
می یونگ: جیمینا... کم...ک. ت...
من: می یونگ... یکم صبر کن... رئیس تو نمیتونی به اموال بقیه دست بزنی... وگرنه دیگه رابطه ما هم تموم می... عاححح
یه گلوله زد به دستم . ولی پاشدم باز و اینبار من بودم که تیر حرومشون میکردم
رئیس فقط یه تیر به رون پاش خورد ولی بازم بهتر بود.
سمت کوک رفتم و یه سیلی محکم بهش زدم که افتاد رو زمین.
بهش گفتم: اینبار دیگه خودت دست از اموال من بردار.
می یونگ را براید استایل بلندش کردم و با اینکه ار دستم خون میامد بردمش و تو ماشین گذاشتمش
می یونگ: جیمیین تو... شغلت... چی..ه؟
مگه تو دانش آموز نیستی؟
من: اوه بیبی...
اشکاشو پاک کردم و بهش گفتم: من دانش آموزم ولی این شغل پاره وقتمه.
می یونگ: ولی .... دستت. دستت داره خون میاد... اوپا..من... لباس...
لباش رو بوسیدم و یهو نگاهم افتاد به بدن لختش... گرمم شد.. و تا خونه فقط پام رو گاز بود.
می یونگ: یااااا... چرا اینطوری میکنی؟
حیمین: رئیس درست میگفت... من یه قدم برداشتم ولی خودم خانمت میکنم(= امشب...
شرط: ۱۸ لایک و ۱۰ کامنت
#وانشات
#jiminfic
این پارت همه اش از زبان جیمینه:
وقتی که کوک (جانگکوک) زنگ زد و گفت که رئیس کارم دارم حتی می یونگ رو هم ولی کردم.
برام سوال بود که چی رو فهمیده.
به عمارت که رسیدم با چیزی که دیدم تقریبا داشتم سکته میکردم...
می یونگ بیهوش و لخت به صندلی وسط عمارت بسته شده بود و رئیس کنارش ایستاده بود. کوک هم با یه جعبه از پله ها میومد پایین.
وفتی به می یونگ رسید جعبه را باز کرد.
پر از وسایل **** بود...
رگ گردنم زده بود بیرون.
به سمت رئیس رفتم که گفت: اگر یک قدم دیگه بیای جلو دخترت دیگه خانم میشه...
منم گفتم: چی؟ دارید چیکار میکنی..
می یونگ: جیمینا... کم...ک. ت...
من: می یونگ... یکم صبر کن... رئیس تو نمیتونی به اموال بقیه دست بزنی... وگرنه دیگه رابطه ما هم تموم می... عاححح
یه گلوله زد به دستم . ولی پاشدم باز و اینبار من بودم که تیر حرومشون میکردم
رئیس فقط یه تیر به رون پاش خورد ولی بازم بهتر بود.
سمت کوک رفتم و یه سیلی محکم بهش زدم که افتاد رو زمین.
بهش گفتم: اینبار دیگه خودت دست از اموال من بردار.
می یونگ را براید استایل بلندش کردم و با اینکه ار دستم خون میامد بردمش و تو ماشین گذاشتمش
می یونگ: جیمیین تو... شغلت... چی..ه؟
مگه تو دانش آموز نیستی؟
من: اوه بیبی...
اشکاشو پاک کردم و بهش گفتم: من دانش آموزم ولی این شغل پاره وقتمه.
می یونگ: ولی .... دستت. دستت داره خون میاد... اوپا..من... لباس...
لباش رو بوسیدم و یهو نگاهم افتاد به بدن لختش... گرمم شد.. و تا خونه فقط پام رو گاز بود.
می یونگ: یااااا... چرا اینطوری میکنی؟
حیمین: رئیس درست میگفت... من یه قدم برداشتم ولی خودم خانمت میکنم(= امشب...
شرط: ۱۸ لایک و ۱۰ کامنت
#وانشات
#jiminfic
۲۸.۶k
۰۳ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.