چند پارتی فیک:تاکسی
چند پارتی فیک:تاکسی
parr¹
ویو
سلام من یه جون ۲۳ مجردم و تویی یه شرکت کار میکنم و کارمم خوبم
البته این ربطی به این اتفاقی که برام افتاد نداره
قضیه از این قراره که
من یه روز طبق معمول از خوبه رفتم بیرون و رفتم سرکار و تا ساعت۸ شب سرکار کار میکنم
چون قبلش به مامانم گفته بودم میخوام برم بهش سر بزنم وقتی کارم تموم شد دیگه نرفتم خونه ی خودم و رفتم خونه ی مامانم
رفتم خونه ی مامانم
و خواهر بردارام با بچه هاشون اونجا بودن
و تا ساعت۲ شب اونجا بودم
بعد دیگه خواهر و بردارام رفتند منم رفتم که برم خونه ی خودم
دیر وقت بود و اتوبوسی نبود
برا همین باید تاکسی میگرفتم
چون ماشینم چند وقتی بود که خراب بود گذاشته بودمش تعمیرگاه برای همین باید با تاکسی میرفتم
برای اینکه دیر وقت بود سخت میشد توی این ساعت تاکسی پیدا کرد
دیگه هر چی میزدم تاکسی نمیومد من دیگه خسته شدم دیگه میخواستم تصمیم بگیرم که خونه ی مامانم بمونم
ولی برای آخرین بار وقتی زدم
یکی قبول کرد و یه ۱۰ دیقه دیگه میرسید
برا همین از مامانم خدافظی کردم
و رفتم بیرون وایسادم
خب چون عادت داشتم هر وقت تاکسی میگرفتم
در خونه واینمیستادم برا همین رفتم اون بر خیابون
بعد ۱۰ دیقه تاکسی رسید
سوار تاکسی شدم
راننده تاکسی یه مرد بود فکر کنم تقریبا یه ۴۰ سال به بالا سن داشت
فقط من بودم توی تاکسی
خب معلومه کسی این وقت شب تاکسی نمیگیره
بعد راننده تاکسی آدرس رو پرسید و راه افتاد
تقریبا فقط یه ۵ دیقه از اینکه راه افتاده بود گذشته بود که راننده تاکسی شروع کرد ازم سوال پرسیدن.....
راننده تاکسی:اسمت چیه؟
:اسمم........(اسمش رو میگه حالا هر اسمی دوست داشتید بزارید جاش)
راننده تاکسی:چند سالته؟
:۲۳ سالمه
راننده تاکسی: کار میکنی؟
:بله
راننده تاکسی:همسر بچه داری؟
:نه مجردم
راننده تاکسی: نباید این وقت شب بیرون باشی تاکسی بگیری
:چون فردا میخوام برم سرکار باید برم خونه برا همین ماشینم پیشم نبود برا همین تاکسی گرفتم
راننده تاکسی: آهان
ویو
سوال های راننده تاکسی خیلی عجیب بود
من اولین بارم نیست که تاکسی میگرم
تاحالا هم هیچ راننده تاکسی همچین سوال های ازم نپرسیده
آخه چرا باید اینا رو بگه؟
محل ندادم و رفتم توی گوشی
بعد یه ۱۰ دیقه از گوشی خسته شدم و گوشیم رو خاموش کردم و سرم رو آوردم بالا که دیدم راننده تاکسی داره از اینه کوچیکی که جلوی ماشینه منو نگاه میکنه
تا مم دیدمش نگاه شو ازم گرفت
آخه این چشه؟
دوباره محل ندادم و این دفعه به بیرون نگاه کردم
داشت درست میرفت راه رو که دیدم
یه خیابونو اشتباهی پیچید
باید می میجید دست راست نه دست چپ
تا دیدم بهش گفتم
:آقا اشتباه پیچیدی باید می پیچیدی دست راست
راننده تاکسی:(هچی نمیگه)
parr¹
ویو
سلام من یه جون ۲۳ مجردم و تویی یه شرکت کار میکنم و کارمم خوبم
البته این ربطی به این اتفاقی که برام افتاد نداره
قضیه از این قراره که
من یه روز طبق معمول از خوبه رفتم بیرون و رفتم سرکار و تا ساعت۸ شب سرکار کار میکنم
چون قبلش به مامانم گفته بودم میخوام برم بهش سر بزنم وقتی کارم تموم شد دیگه نرفتم خونه ی خودم و رفتم خونه ی مامانم
رفتم خونه ی مامانم
و خواهر بردارام با بچه هاشون اونجا بودن
و تا ساعت۲ شب اونجا بودم
بعد دیگه خواهر و بردارام رفتند منم رفتم که برم خونه ی خودم
دیر وقت بود و اتوبوسی نبود
برا همین باید تاکسی میگرفتم
چون ماشینم چند وقتی بود که خراب بود گذاشته بودمش تعمیرگاه برای همین باید با تاکسی میرفتم
برای اینکه دیر وقت بود سخت میشد توی این ساعت تاکسی پیدا کرد
دیگه هر چی میزدم تاکسی نمیومد من دیگه خسته شدم دیگه میخواستم تصمیم بگیرم که خونه ی مامانم بمونم
ولی برای آخرین بار وقتی زدم
یکی قبول کرد و یه ۱۰ دیقه دیگه میرسید
برا همین از مامانم خدافظی کردم
و رفتم بیرون وایسادم
خب چون عادت داشتم هر وقت تاکسی میگرفتم
در خونه واینمیستادم برا همین رفتم اون بر خیابون
بعد ۱۰ دیقه تاکسی رسید
سوار تاکسی شدم
راننده تاکسی یه مرد بود فکر کنم تقریبا یه ۴۰ سال به بالا سن داشت
فقط من بودم توی تاکسی
خب معلومه کسی این وقت شب تاکسی نمیگیره
بعد راننده تاکسی آدرس رو پرسید و راه افتاد
تقریبا فقط یه ۵ دیقه از اینکه راه افتاده بود گذشته بود که راننده تاکسی شروع کرد ازم سوال پرسیدن.....
راننده تاکسی:اسمت چیه؟
:اسمم........(اسمش رو میگه حالا هر اسمی دوست داشتید بزارید جاش)
راننده تاکسی:چند سالته؟
:۲۳ سالمه
راننده تاکسی: کار میکنی؟
:بله
راننده تاکسی:همسر بچه داری؟
:نه مجردم
راننده تاکسی: نباید این وقت شب بیرون باشی تاکسی بگیری
:چون فردا میخوام برم سرکار باید برم خونه برا همین ماشینم پیشم نبود برا همین تاکسی گرفتم
راننده تاکسی: آهان
ویو
سوال های راننده تاکسی خیلی عجیب بود
من اولین بارم نیست که تاکسی میگرم
تاحالا هم هیچ راننده تاکسی همچین سوال های ازم نپرسیده
آخه چرا باید اینا رو بگه؟
محل ندادم و رفتم توی گوشی
بعد یه ۱۰ دیقه از گوشی خسته شدم و گوشیم رو خاموش کردم و سرم رو آوردم بالا که دیدم راننده تاکسی داره از اینه کوچیکی که جلوی ماشینه منو نگاه میکنه
تا مم دیدمش نگاه شو ازم گرفت
آخه این چشه؟
دوباره محل ندادم و این دفعه به بیرون نگاه کردم
داشت درست میرفت راه رو که دیدم
یه خیابونو اشتباهی پیچید
باید می میجید دست راست نه دست چپ
تا دیدم بهش گفتم
:آقا اشتباه پیچیدی باید می پیچیدی دست راست
راننده تاکسی:(هچی نمیگه)
۶.۲k
۲۳ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.