ما که زورمان به غم ها نمی رسد ما که زورمان نمی رسد دردهای
ما که زورمان به غمها نمیرسد ما که زورمان نمیرسد دردهای عالم را مچاله کنیم و پرت کنیم چند کهکشان آنطرفتر و نفس راحتی بکشیم. ما که زورمان نمیرسد حال تمام آدمها را خوب کنیم، که دست تمام اتفاقات ناخوشایند و نامطلوب را بگیریم و ببریمشان یک سیارهی خالی از سکنه تا آنجا بیفتند و حال کسی را بد نکنند. ما که بلد نیستیم همه را مهربانانه در آغوش بگیریم و قطب شمال دلهای همه را خط استوا کنیم، بلد نیستیم همه چیز را درست کنیم و تمام رفتهها را بازگردانیم و تمام خاطرات ناخوب را محو کنیم و چرخ جهان را جور دیگری بچرخانیم، جوری که دیگر هیچکس غمگین نباشد.
ما که بلد نیستیم پاککن برداریم و تمام خطخطیهای ناجور غم را پاک کنیم از صفحهی روزگار
پس بخند دوستم بخند که فعلا سلاحی کارآمدتر از لبخند نداریم و این آخرین دفاع ما در مقابل بیمهری دوران است.
بخند دوستم؛ که از لبخند تو؛ بهار، چند ثانیه زودتر میرسد. و از برق چشمهای مشتاق تو نور میتابد به جهان و آدمها...
ما که بلد نیستیم پاککن برداریم و تمام خطخطیهای ناجور غم را پاک کنیم از صفحهی روزگار
پس بخند دوستم بخند که فعلا سلاحی کارآمدتر از لبخند نداریم و این آخرین دفاع ما در مقابل بیمهری دوران است.
بخند دوستم؛ که از لبخند تو؛ بهار، چند ثانیه زودتر میرسد. و از برق چشمهای مشتاق تو نور میتابد به جهان و آدمها...
۵.۷k
۱۷ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.