سناریو کوتاه ✨🍷
شازدهکوچولو روی سیارکش نشسته بود و به آسمون ذل زده بود...
شازده کوچولویی که همه می شناسیم حالا بزرگتر شده...
رویاهاش بزرگتر شدن..
اون بالغ شده...
مدام از خودش می پرسه:«چرا باز هم پیش گلم برگشتم،زمانی که می تونستم گلی رو بکارم؟...سیارک های زیادی هستن که هنوز ندیدمشون،گلهای زیادی هم هستن که مال من نیستن..چرا خودم رو با این یدونه گل مغرور اسیر کردم؟!...»
هربار که این فکرا به سرش میومدن بلند قهقهه می زد و می گفت...:«چون من عاشقشم!...چون اون گل منه!...»
ریشه های قلب شازدهکوچولو..با ریشه های گل سرخش در هم پیچیده و گره خورده بود...
#shortscenarios_by_myj
شازده کوچولویی که همه می شناسیم حالا بزرگتر شده...
رویاهاش بزرگتر شدن..
اون بالغ شده...
مدام از خودش می پرسه:«چرا باز هم پیش گلم برگشتم،زمانی که می تونستم گلی رو بکارم؟...سیارک های زیادی هستن که هنوز ندیدمشون،گلهای زیادی هم هستن که مال من نیستن..چرا خودم رو با این یدونه گل مغرور اسیر کردم؟!...»
هربار که این فکرا به سرش میومدن بلند قهقهه می زد و می گفت...:«چون من عاشقشم!...چون اون گل منه!...»
ریشه های قلب شازدهکوچولو..با ریشه های گل سرخش در هم پیچیده و گره خورده بود...
#shortscenarios_by_myj
۱۳.۹k
۱۹ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.