به بهانه بازگشت سید حسن خمینی به تلویزیون
به بهانه بازگشت سید حسن خمینی به تلویزیون
بزرگترین خدمتی که تلویزیون در این سالها به بعضی افراد، مخصوصا شخصیتهای سیاسی کرد، این بود که چندین سال آنها را به رسانه ملی دعوت نکرد و به مردم نشان نداد. چه بسا افرادی (حتی در بین نخبگان و بزرگان) که چون در این سالها کمتر با مردم ارتباط داشته و کمتر در دسترس مردم بوده اند، تصوری غیرواقعی از آنها در اذهان عمومی شکل گرفته است، اما وقتی در برابر میلیون ها بیننده قرار می گیرند، تازه عیار واقعی آنها برای مردم مشخص می شود.
طبعا حضور این افراد در رسانه و در برابر میلیون ها بیننده، به خوبی می تواند آن تصور غیرواقعی را اصلاح کند و چهره و شخصیت واقعی آنها را در معرض قضاوت و دید مردم قرار بدهد. (چه از جنبه مثبت و چه منفی)
یادم هست چند سال پیش وقتی #سید_حسن_خمینی به تلویزیون آمد، چنان از سوال های عادی مجری برنامه عصبانی شد که با برخورد تند و غیرقابل انتظاری، او را نقره داغ کرد. مجری بیچاره هم که اصلا انتظار همچین برخوردی را نداشت، سرخ شد و تا آخر برنامه جرات حرف زدن پیدا نکرد!
آدمها در شرایط و موقعیتهای مختلف، شخصیت و محاسن و معایب خود را نشان می دهند. بنابراین قدیس بودن در شرایط عادی که هنر نیست! این مساله درباره مسوولان و منتقدان هم صادق هست. چه بسا نخبگان و کارشناسانی که دایما در حال نقد و رد برنامه های مسوولان کشور هستند، اما همین که خودشان به قدرت می رسند، تازه می فهمیم که در مقام عمل، حرفی برای گفتن ندارند. پس اجازه بدهیم همه در معرض قضاوت مردم قرار بگیرند!
نکته بعدی اینکه محروم کردن آدمها، حتی مخالفان سیاسی از رسانه ملی، آنهم در دوره و زمانه ای که این همه رسانه مجازی و شخصی وجود دارد، چه فایده ای می تواند داشته باشد؟ جز ایجاد فاصله بیشتر بین آدمها و عدم اعتماد و فراهم کردن زمینه مناسب برای رسانه های بیگانه که از آب گل آلود، ماهی خودشان را بگیرند؟
این را قبلا درباره هنرمندان هم نوشتم. وقتی آنها خودشان را در رسانه کشور خود نبینند، طبعا دلخور می شوند و به تدریج فاصله می گیرند و احتمالا بعد از چند بار مقاومت در برابر رسانه های بیگانه، لااقل برای یک بار هم که شده در آن رسانه ها حاضر می شوند تا حرفشان بزنند. خب چرا ما خودمان فرصت حرف زدن را به آنها ندهیم؟!
البته این دعوت و این حضور، تبعاتی هم دارد، مخصوصا برای شخصیت های سیاسی. آنها نباید تصور کنند که این فضا یک طرفه و برای بیان حرفهایی یک جانبه و یک سویه است. آنها اتفاقا باید خودشان را برای پاسخگویی به همه پرسش ها آماده کنند نه فقط آنچه که خود می پسندند. اگر قرار باشد هاله مقدسی از نور دور این افراد قرار بگیرد و با ژستی همچون ارباب برای رعیت سخن بگویند، آیا بهتر نیست همچنان در پرده غیبت باقی بمانند تا کسی متوجه اشتباهات آنها نشود؟!
وقتی کسی حاضر شد در رسانه ملی و در برابر میلیون ها بیننده قرار بگیرد، طبعا باید آماده پاسخگویی به هر سوالی نیز باشد. به عنوان مثال سید حسن خمینی باید درباره ساخت و ساز حرم امام مورد نقد و قضاوت قرار بگیرد. او و تشکیلات وابسته اش به عنوان متولیان مجموعه حرم امام، باید پاسخ بدهند که آیا اصلا این اندازه تجمل گرایی و ساخت و ساز بی رویه، با جایگاه آن مرد خدا و ساده زیستی او، تناسبی دارد؟!
بزرگترین خدمتی که تلویزیون در این سالها به بعضی افراد، مخصوصا شخصیتهای سیاسی کرد، این بود که چندین سال آنها را به رسانه ملی دعوت نکرد و به مردم نشان نداد. چه بسا افرادی (حتی در بین نخبگان و بزرگان) که چون در این سالها کمتر با مردم ارتباط داشته و کمتر در دسترس مردم بوده اند، تصوری غیرواقعی از آنها در اذهان عمومی شکل گرفته است، اما وقتی در برابر میلیون ها بیننده قرار می گیرند، تازه عیار واقعی آنها برای مردم مشخص می شود.
طبعا حضور این افراد در رسانه و در برابر میلیون ها بیننده، به خوبی می تواند آن تصور غیرواقعی را اصلاح کند و چهره و شخصیت واقعی آنها را در معرض قضاوت و دید مردم قرار بدهد. (چه از جنبه مثبت و چه منفی)
یادم هست چند سال پیش وقتی #سید_حسن_خمینی به تلویزیون آمد، چنان از سوال های عادی مجری برنامه عصبانی شد که با برخورد تند و غیرقابل انتظاری، او را نقره داغ کرد. مجری بیچاره هم که اصلا انتظار همچین برخوردی را نداشت، سرخ شد و تا آخر برنامه جرات حرف زدن پیدا نکرد!
آدمها در شرایط و موقعیتهای مختلف، شخصیت و محاسن و معایب خود را نشان می دهند. بنابراین قدیس بودن در شرایط عادی که هنر نیست! این مساله درباره مسوولان و منتقدان هم صادق هست. چه بسا نخبگان و کارشناسانی که دایما در حال نقد و رد برنامه های مسوولان کشور هستند، اما همین که خودشان به قدرت می رسند، تازه می فهمیم که در مقام عمل، حرفی برای گفتن ندارند. پس اجازه بدهیم همه در معرض قضاوت مردم قرار بگیرند!
نکته بعدی اینکه محروم کردن آدمها، حتی مخالفان سیاسی از رسانه ملی، آنهم در دوره و زمانه ای که این همه رسانه مجازی و شخصی وجود دارد، چه فایده ای می تواند داشته باشد؟ جز ایجاد فاصله بیشتر بین آدمها و عدم اعتماد و فراهم کردن زمینه مناسب برای رسانه های بیگانه که از آب گل آلود، ماهی خودشان را بگیرند؟
این را قبلا درباره هنرمندان هم نوشتم. وقتی آنها خودشان را در رسانه کشور خود نبینند، طبعا دلخور می شوند و به تدریج فاصله می گیرند و احتمالا بعد از چند بار مقاومت در برابر رسانه های بیگانه، لااقل برای یک بار هم که شده در آن رسانه ها حاضر می شوند تا حرفشان بزنند. خب چرا ما خودمان فرصت حرف زدن را به آنها ندهیم؟!
البته این دعوت و این حضور، تبعاتی هم دارد، مخصوصا برای شخصیت های سیاسی. آنها نباید تصور کنند که این فضا یک طرفه و برای بیان حرفهایی یک جانبه و یک سویه است. آنها اتفاقا باید خودشان را برای پاسخگویی به همه پرسش ها آماده کنند نه فقط آنچه که خود می پسندند. اگر قرار باشد هاله مقدسی از نور دور این افراد قرار بگیرد و با ژستی همچون ارباب برای رعیت سخن بگویند، آیا بهتر نیست همچنان در پرده غیبت باقی بمانند تا کسی متوجه اشتباهات آنها نشود؟!
وقتی کسی حاضر شد در رسانه ملی و در برابر میلیون ها بیننده قرار بگیرد، طبعا باید آماده پاسخگویی به هر سوالی نیز باشد. به عنوان مثال سید حسن خمینی باید درباره ساخت و ساز حرم امام مورد نقد و قضاوت قرار بگیرد. او و تشکیلات وابسته اش به عنوان متولیان مجموعه حرم امام، باید پاسخ بدهند که آیا اصلا این اندازه تجمل گرایی و ساخت و ساز بی رویه، با جایگاه آن مرد خدا و ساده زیستی او، تناسبی دارد؟!
۲.۰k
۱۳ خرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.