اون پلیس خفنیه فصل دوم پارت : ۲
ساتورو بود .
اروم از اون افکار تکراری بیرون اومدم و لبخندی زدم و گفتم: جانم ؟
ساتورو گفت : ۳ ساعته دارم صدات میکنم ... حالت خوبه؟
جنی لبخندی زد و گفت: اره ساتورو خوبم نگران نباش .
وقتی هر بار به این فکر میکنم که اگه ساتورو نبود ، من به دست برادرم کشته شده بودم¹ .
__________________________________________
¹از زبان ساتورو
حالا فقط آخرین مرحله بود .
از پشت سریع جنی رو بغل کردم وقتی گلوله اصابت کرد پوزخندی زد و خودم و جنی رو به حالتی شناور پرت کردم پایین .
من از قبلش فهمیده بودم ژولپر قاتله گلوله مشقی گذاشته بودم
جنی ترسیده بود و میلرزید ، باد زیاد تو گوشم بود با صدای بلند گفتم : نترس! فقط چشم هاتو ببند !!
وقتی به سطح زمین نزدیک شدیم ، یکی از قلاب های مخصوصی که برای پلیس های مخفی بود رو به دیواره یک پنجره وصل کردم و خودم رو اروم آوردم پایین .
روی جنی دراز کشیدم و کیسه خون مصنوعی که همراهم بودم رو پشت کتم پاره کردم و مقداری از خون روی گردن جنی ریختم و گفتم : خودت رو به مردن بزن .
مردم جیغ زدن و به آمبولانس زنگ زدن .
من قبلا با یکی از دوست هام که توی بیمارستان کار میکرد نقشه رو گفته بودم و بدون اینکه کسی بفهمه خیلی عادی مارو سوار ماشین آمبولانس کردن و بردن بیمارستان.
و به دوستم که تو پلیس آگاهی بود گفتم که خبر مرگ من و جنی رو تو کل شهر پخش کنن و تو غذای ظهر و شب زندانی ژولپر و عموی حرومزاده جنی سم آرسنیک بریزن .
اینطوری از شر اونا خلاص شدم .
_________________________________________
لبخندی زدم و گفتم : ساتورو ؟
ساتورو کنار جنی روی کاناپه نشست و گفت: جانم ؟ * با کلاس بازیا 😒 *
جنی : خیلی دوستت دارم * 🙄*
ساتورو اومدی نزدیک تر و لب های جنی رو با لب های خودش به بازی گرفت و گفت: منم خیلی دوستت دارم
و بعد محکم لب هاشو به لب های جنی فشار داد و بوسه رو عمیق تر و پر شور تر کرد .
سرشو برد تو گردن جنی و بوسه ریزی کاشت و گفت: عزیزم .. بیا بچه دار بشیممممم
جنی: وای باز شروع کردی ، گفتم فعلا نه !
ساتورو مثل بچه ها خودشو لوس کرد و گفت: ببین داریم پیر میشیم بیا بچه دار سیم تولو خداااا * مثلا گریه *
جنی با اخم : من که ۲۷ سالمه ، تو هم ۲۹ سالته .. اول جوونی هست !!
ساتورو: من بچه میخوام
جنی: منم بچه دوست دارم ولی فعلا وقتش نیست
ساتورو: نوچ .. همین الان
جنی: خود بچه ۹ ماه باید صبر کنی همین الان نمیشه
ساتورو: منظورم حامله کردنت بود
جنی: ساتورو تو نمیخوای بری بیرون؟ مثلا مرد خونه ای برو بیرون
ساتورو: من بچه میخوامممممم ، میخوام منو بابا صدا کنههههه ، یه دختر یه پسر گوگولییییییییییییییی
جنی : نوچ نوچ ، دو تا دختر
ساتورو: نه
جنی: من قراره حامله بشم نه تو
ساتورو با حالتی متفکرانه: آقایون حامله نمیشن ؟
جنی : نه 😐
_______________________________________
اروم از اون افکار تکراری بیرون اومدم و لبخندی زدم و گفتم: جانم ؟
ساتورو گفت : ۳ ساعته دارم صدات میکنم ... حالت خوبه؟
جنی لبخندی زد و گفت: اره ساتورو خوبم نگران نباش .
وقتی هر بار به این فکر میکنم که اگه ساتورو نبود ، من به دست برادرم کشته شده بودم¹ .
__________________________________________
¹از زبان ساتورو
حالا فقط آخرین مرحله بود .
از پشت سریع جنی رو بغل کردم وقتی گلوله اصابت کرد پوزخندی زد و خودم و جنی رو به حالتی شناور پرت کردم پایین .
من از قبلش فهمیده بودم ژولپر قاتله گلوله مشقی گذاشته بودم
جنی ترسیده بود و میلرزید ، باد زیاد تو گوشم بود با صدای بلند گفتم : نترس! فقط چشم هاتو ببند !!
وقتی به سطح زمین نزدیک شدیم ، یکی از قلاب های مخصوصی که برای پلیس های مخفی بود رو به دیواره یک پنجره وصل کردم و خودم رو اروم آوردم پایین .
روی جنی دراز کشیدم و کیسه خون مصنوعی که همراهم بودم رو پشت کتم پاره کردم و مقداری از خون روی گردن جنی ریختم و گفتم : خودت رو به مردن بزن .
مردم جیغ زدن و به آمبولانس زنگ زدن .
من قبلا با یکی از دوست هام که توی بیمارستان کار میکرد نقشه رو گفته بودم و بدون اینکه کسی بفهمه خیلی عادی مارو سوار ماشین آمبولانس کردن و بردن بیمارستان.
و به دوستم که تو پلیس آگاهی بود گفتم که خبر مرگ من و جنی رو تو کل شهر پخش کنن و تو غذای ظهر و شب زندانی ژولپر و عموی حرومزاده جنی سم آرسنیک بریزن .
اینطوری از شر اونا خلاص شدم .
_________________________________________
لبخندی زدم و گفتم : ساتورو ؟
ساتورو کنار جنی روی کاناپه نشست و گفت: جانم ؟ * با کلاس بازیا 😒 *
جنی : خیلی دوستت دارم * 🙄*
ساتورو اومدی نزدیک تر و لب های جنی رو با لب های خودش به بازی گرفت و گفت: منم خیلی دوستت دارم
و بعد محکم لب هاشو به لب های جنی فشار داد و بوسه رو عمیق تر و پر شور تر کرد .
سرشو برد تو گردن جنی و بوسه ریزی کاشت و گفت: عزیزم .. بیا بچه دار بشیممممم
جنی: وای باز شروع کردی ، گفتم فعلا نه !
ساتورو مثل بچه ها خودشو لوس کرد و گفت: ببین داریم پیر میشیم بیا بچه دار سیم تولو خداااا * مثلا گریه *
جنی با اخم : من که ۲۷ سالمه ، تو هم ۲۹ سالته .. اول جوونی هست !!
ساتورو: من بچه میخوام
جنی: منم بچه دوست دارم ولی فعلا وقتش نیست
ساتورو: نوچ .. همین الان
جنی: خود بچه ۹ ماه باید صبر کنی همین الان نمیشه
ساتورو: منظورم حامله کردنت بود
جنی: ساتورو تو نمیخوای بری بیرون؟ مثلا مرد خونه ای برو بیرون
ساتورو: من بچه میخوامممممم ، میخوام منو بابا صدا کنههههه ، یه دختر یه پسر گوگولییییییییییییییی
جنی : نوچ نوچ ، دو تا دختر
ساتورو: نه
جنی: من قراره حامله بشم نه تو
ساتورو با حالتی متفکرانه: آقایون حامله نمیشن ؟
جنی : نه 😐
_______________________________________
۷.۳k
۰۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.