تفرقه..
تفرقه..
$$$$$$$$$$$$$$$
پارت¹⁸
^یانگهی..من..میدونم چرا اوما رفته بوسان..
÷واقعا؟چرا؟
^خبب..عمو دیروز زنگ زد..به اوما یچیزایی گفت..اوما هم به من گفت که باید سریع آماده بشه و بره..اینارو میدونستی..ولی چیزی که الان میگم رو اوما گفته..که نباید یانگمی بفهمه..
ویو یانگهی
خیلی برام جالب بود که بدونم
÷بگو..قول میدم به کسی نگم
^خبب..اوما وقتی تلفن و قطع کرد گفت..اصلا آبا توی یه تصادف نمرده..اون پلیس مخفی بوده و به همینخاطر رانندهش از قصد خودش و آبا رو کشته..عمو هم زنگ زد و گفت انگار که اون راننده نمرده اونجا و حالا اومده پیش پلیس بوسان و اعتراف کرده که اونروز سعی داشته آبا رو بکشه و الانم داداگاهش تشکیل شده چون خود عمو ازش شکایت کرده..خطر این کار خیلی زیاده یانگهی..ممکنه اتفاقی واسه اوما بیفته..چیکار کنم یانگهی..
÷(تو شوک)ب..ببین..نمیدونم خب..اخه..یعنی چی یعنی تو الان داری میگی که آبا تصادفی نمرده..من..من گیج شدم..
^میدونم..منطقی هم هست که گیج بشی..ببین آبا یه مامور مخفی بوده..تا اینجا رو که فهمیدی درسته؟
÷اوهوم
^آبا یروز دستور میگیره با یه راننده بره به اینچئون(من سرچ کردم اینچئون آورد دیگه گیر ندید😐)اما راننده ای که اداره همراه آبا میفرسته قابل اعتماد نبوده یعنی اداره یکی دیگه رو میفرسته اما اون راننده رو این یکی میکشه و خلاصه جوری تصویر سازی میشه که انگار یه تصادف بوده و راننده و آبا باهم مردن اما در واقع راننده نمرده بوده و از اونجا فرار میکنه حالا بعد از ۴ سال بلخره اون راننده به دلایل نامعلومی اومده خودش اعتراف کرده که آبا رو کشته و پلیس به عمو گفته و عمو هم به اوما خبر داده و واسه همین الان اوما بوسانه و یه هفته کارهای دادگاه طول میکشه
÷اهااان..حالا ما..این یه هفته چیکار کنیم؟
^نمیدونم..از همه مهمتر اینه که یانگمی از این ماجرا بویی نبره چون اونوقت پا میشه میره بوسان اونجا واسش خطرناکه و نباید بره
÷اوو..اوکی من و یانگمی آشپزی بلدیم توهم به کارات و اینا برس اوکی؟
^باش
ویو یانگهی
وقتی دائهجونگ اینا رو گفت واقعا ترسیدم اگه سر اوما بلایی بیاد چی؟اگه نتونه برگرده چی؟اگه تو راه با ماشین تصادف کنه..اگه قاتلای بابام با عمو کاری کنن چی؟از وقتی آبا مُرده همو تقریبا نقش پدرمون رو داشته من نمیتونم تحمل کنم که اونم از دست بدم..اَ..
×یانگهییییییی(بلند)
÷هووووم؟(بلند)
☆
ادامه کامنت🍉
$$$$$$$$$$$$$$$
پارت¹⁸
^یانگهی..من..میدونم چرا اوما رفته بوسان..
÷واقعا؟چرا؟
^خبب..عمو دیروز زنگ زد..به اوما یچیزایی گفت..اوما هم به من گفت که باید سریع آماده بشه و بره..اینارو میدونستی..ولی چیزی که الان میگم رو اوما گفته..که نباید یانگمی بفهمه..
ویو یانگهی
خیلی برام جالب بود که بدونم
÷بگو..قول میدم به کسی نگم
^خبب..اوما وقتی تلفن و قطع کرد گفت..اصلا آبا توی یه تصادف نمرده..اون پلیس مخفی بوده و به همینخاطر رانندهش از قصد خودش و آبا رو کشته..عمو هم زنگ زد و گفت انگار که اون راننده نمرده اونجا و حالا اومده پیش پلیس بوسان و اعتراف کرده که اونروز سعی داشته آبا رو بکشه و الانم داداگاهش تشکیل شده چون خود عمو ازش شکایت کرده..خطر این کار خیلی زیاده یانگهی..ممکنه اتفاقی واسه اوما بیفته..چیکار کنم یانگهی..
÷(تو شوک)ب..ببین..نمیدونم خب..اخه..یعنی چی یعنی تو الان داری میگی که آبا تصادفی نمرده..من..من گیج شدم..
^میدونم..منطقی هم هست که گیج بشی..ببین آبا یه مامور مخفی بوده..تا اینجا رو که فهمیدی درسته؟
÷اوهوم
^آبا یروز دستور میگیره با یه راننده بره به اینچئون(من سرچ کردم اینچئون آورد دیگه گیر ندید😐)اما راننده ای که اداره همراه آبا میفرسته قابل اعتماد نبوده یعنی اداره یکی دیگه رو میفرسته اما اون راننده رو این یکی میکشه و خلاصه جوری تصویر سازی میشه که انگار یه تصادف بوده و راننده و آبا باهم مردن اما در واقع راننده نمرده بوده و از اونجا فرار میکنه حالا بعد از ۴ سال بلخره اون راننده به دلایل نامعلومی اومده خودش اعتراف کرده که آبا رو کشته و پلیس به عمو گفته و عمو هم به اوما خبر داده و واسه همین الان اوما بوسانه و یه هفته کارهای دادگاه طول میکشه
÷اهااان..حالا ما..این یه هفته چیکار کنیم؟
^نمیدونم..از همه مهمتر اینه که یانگمی از این ماجرا بویی نبره چون اونوقت پا میشه میره بوسان اونجا واسش خطرناکه و نباید بره
÷اوو..اوکی من و یانگمی آشپزی بلدیم توهم به کارات و اینا برس اوکی؟
^باش
ویو یانگهی
وقتی دائهجونگ اینا رو گفت واقعا ترسیدم اگه سر اوما بلایی بیاد چی؟اگه نتونه برگرده چی؟اگه تو راه با ماشین تصادف کنه..اگه قاتلای بابام با عمو کاری کنن چی؟از وقتی آبا مُرده همو تقریبا نقش پدرمون رو داشته من نمیتونم تحمل کنم که اونم از دست بدم..اَ..
×یانگهییییییی(بلند)
÷هووووم؟(بلند)
☆
ادامه کامنت🍉
۴.۱k
۰۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.