P7
جیسو : اسم منو میخوای چیکار ؟
تهیونگ : میخوام بدون این دختره که اینقدر زبونش درازه اسمش چیه ؟
جیسو : اصلا میدونی من اسم ندارم
تهیونگ : اسم نداری ؟ مگه میشه آدم اسم ندا....
یکم مکث کرد و انگار که یاد چیزی یادش افتاده باشه یه انگشتش رو آورد بالا و گفت : یادم افتاد اسم داری اسمتم جیسوعه
جیسو : هی تو اسم منو از کجا میدونی ؟
تهیونگ : آلزایمرم که داری ا/ت چند وقت پیش گفت
ا/ت ؟ اخ راست میگه اصلا یادم نبود برای بار دوم ضایع شدم پسره ی بیشعور اخه از ضایع کردن من چی بهت میرسه حیف این قیافه ی جذابت وگرنه همچین میزدم ... دوباره حرفم رو تو ذهنم تموم نکرده بودم که جفت پا پرید وسطش و گفت : خب کوچولوی زبون دراز فکر کنم اگه اینجا بمونم تا صبح باید با تو بحث کنم .
کوچولو ؟ من ؟ با ۱۹ سال سن اصلا مگه خودش چند سالشه .
جیسو : من کوچولو نیستم ۱۹ سالمه
به سمتم قدم برداشت و اومد کنارم وایسادم بعدم قدم رو با قد خودش اندازه گرفت و گفت : از این جهت کوچولویی
نگاهم رو به قدش دادم واقعا قد بلند بود من فقط یکم از شونش کوتاه تر بودم .
با دیدن اینکه دارم به قدش نگاه میکنم گفت : دیدی کوچولویی ؟
خیلی شاکی نگاهش کردم که با طرز نگاهم گفت : پس خوب غذا بخور تا رشد کنی .
بعدم رو سرم دست کشید و رفت ، این دیگه واقعا رو مخمه من اصلانم کوچولو نیستم من نرمالم اون زیادی قد کشیده اصلا به نظر من دختر باید یکم از پسر کوتاه تر باشه ، وقتی یاد اون موقعه که گفتم اسم ندارم میوفتم بدجور خجالت میکشم اخه دختره ی احمق اسم ندارم چیه مگه میشه ادم اسم نداشته باشه اصلا چرا یادم نبود که ا/ت اسمم رو بهش گفت با وجود این فکرا با دست محکم زدم رو پیشونیم که صدا خانم پارک تو سالن پخش شد : جیسو (باداد)
جیسو : اومدم خانم پارک
از فکر اومدم بیرون بسه دیگه الان وقت فکر کردن نیست یکم دیگه نرم عمارتو میزاره رو سرش ، سریع دویدم سمت خانم پارک تا کارم رو ازش بپرسم
تهیونگ : میخوام بدون این دختره که اینقدر زبونش درازه اسمش چیه ؟
جیسو : اصلا میدونی من اسم ندارم
تهیونگ : اسم نداری ؟ مگه میشه آدم اسم ندا....
یکم مکث کرد و انگار که یاد چیزی یادش افتاده باشه یه انگشتش رو آورد بالا و گفت : یادم افتاد اسم داری اسمتم جیسوعه
جیسو : هی تو اسم منو از کجا میدونی ؟
تهیونگ : آلزایمرم که داری ا/ت چند وقت پیش گفت
ا/ت ؟ اخ راست میگه اصلا یادم نبود برای بار دوم ضایع شدم پسره ی بیشعور اخه از ضایع کردن من چی بهت میرسه حیف این قیافه ی جذابت وگرنه همچین میزدم ... دوباره حرفم رو تو ذهنم تموم نکرده بودم که جفت پا پرید وسطش و گفت : خب کوچولوی زبون دراز فکر کنم اگه اینجا بمونم تا صبح باید با تو بحث کنم .
کوچولو ؟ من ؟ با ۱۹ سال سن اصلا مگه خودش چند سالشه .
جیسو : من کوچولو نیستم ۱۹ سالمه
به سمتم قدم برداشت و اومد کنارم وایسادم بعدم قدم رو با قد خودش اندازه گرفت و گفت : از این جهت کوچولویی
نگاهم رو به قدش دادم واقعا قد بلند بود من فقط یکم از شونش کوتاه تر بودم .
با دیدن اینکه دارم به قدش نگاه میکنم گفت : دیدی کوچولویی ؟
خیلی شاکی نگاهش کردم که با طرز نگاهم گفت : پس خوب غذا بخور تا رشد کنی .
بعدم رو سرم دست کشید و رفت ، این دیگه واقعا رو مخمه من اصلانم کوچولو نیستم من نرمالم اون زیادی قد کشیده اصلا به نظر من دختر باید یکم از پسر کوتاه تر باشه ، وقتی یاد اون موقعه که گفتم اسم ندارم میوفتم بدجور خجالت میکشم اخه دختره ی احمق اسم ندارم چیه مگه میشه ادم اسم نداشته باشه اصلا چرا یادم نبود که ا/ت اسمم رو بهش گفت با وجود این فکرا با دست محکم زدم رو پیشونیم که صدا خانم پارک تو سالن پخش شد : جیسو (باداد)
جیسو : اومدم خانم پارک
از فکر اومدم بیرون بسه دیگه الان وقت فکر کردن نیست یکم دیگه نرم عمارتو میزاره رو سرش ، سریع دویدم سمت خانم پارک تا کارم رو ازش بپرسم
۱۷.۸k
۲۶ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.