امنیت
_ متوجه شدم بابا کبودی گردنم رو دیده
_ یه دفعه بابا از جاش بلند شد و یقه ایتادوری رو گرفت
# من چند بار به تو گفتم جلوی اون کثافتو بگیر هاااااا ؟؟؟
_ بابا تقصیر اون نیست
_ عصبانیتت رو سر اون خالی نکن ..
÷ گومن .... گومن
_ اشکالی نداره ..
_ بابا بیا بریم ..
_ بابا خیلی عصبانی بود ...
# کار دیگه ای باهات نکرد؟
_ اگه دیر تر می رسیدی حتما میکرد
# ساکورا از این به بعد هر جا من میرم تو هم با من میای اصلا تنها نمی مونی
جوجوتسو هم نمیای هر جایی که ایتادوری باشه برای تو خطرناکه
_ نا خواسته اشکام میریخت
_ باورم نمیشد تو این سن اتفاق برام افتاده
_ بابا خیلی بده نه ؟ وقتی حتی نمی تونی منو آرومم کنی
_ راهی برای آروم کردنم وجود نداره
_ درسته نه ؟
# دستمو رو سرش کشیدم
# سرعت ماشین رو بردم بالا که سریع تر برسیم خونه
# خیلی اعصابم خورد بود .. پیاده شو رسیدیم
_ اوهوم
_ رفتم داخل خونه.. نشستم رو تخت ... همش قیافه اون گراز یادم میومد
# باورم نمیشه .... من اون سوکونا رو تیکه تیکه میکنم
# چجوری ساکورا رو آروم کنم ...
# نامی کاشکی الان اینجا بودی ... حتما بهم کمک میکردی
_ خوابم نمیبرد...
# ساکورا ...
_ تو فکر بودم که با صدای بابا ترسیدم
# نمی خواستم بترسونمت....
# بهت که گفتم تنها نمی مونی ... امشب بیا پیش من بخواب باشه ؟
_ باشه ......
_ بابا رفت تو اتاقش منم رفتم لباسام رو عوض کردم * لباس خواب پوشید* موهامو گیس کردم و رفتم پیش بابا
# تو بغلم گرفتمش ....
+ دوستان تخت دو نفره بود ... و اینکه جفتشون دراز کشیده بودن و ساتورو ساکورا رو بغل کرده بود
_ تنها جایی که حس امنیت می کردم وقت هایی که پیش بابام هستم
# ساکورا بخواب عزیزم... من پیشت میمونم
# کار اون انگل رو بی جواب نمی زارم نگران نباش
_ چشمام و بستم ... خوابم برد
# آخ عزیز دلم.... اون بی شرف دست رو کسی گذاشته که خودش میدونه عاقبتش مرگه
# پس برای چی اینهمه سال بهش جوجوتسو یاد نمی دم چون اگه قدرت ذاتیش بیدار شه
از منم قدرت مند تر میشه... ممکنه به مردم عادی هم اسیب بزنه ... خدا اون روز رو نیاره
برش زمانی ***۵ صبح
_ چشمام و باز کردم همون طوری تو بغل بابا بودم بابا خوابیده بود.
_ آروم بلند شدم ... رفتم رو مبل توی حال نشستم
_ رفتم تو آشپزخونه یه لیوان آب برداشتم
_ یکم ازش خوردم بعدش گذاشتم رو اوپن
_ به کبودی روی گردنم نگاه کردم انگار بهتر شده بود ...
(صدای زنگ در )
_ ترسیدم رفتم پیش بابا
_ بابا
# ...... جانم عزیزم؟
....
_ یه دفعه بابا از جاش بلند شد و یقه ایتادوری رو گرفت
# من چند بار به تو گفتم جلوی اون کثافتو بگیر هاااااا ؟؟؟
_ بابا تقصیر اون نیست
_ عصبانیتت رو سر اون خالی نکن ..
÷ گومن .... گومن
_ اشکالی نداره ..
_ بابا بیا بریم ..
_ بابا خیلی عصبانی بود ...
# کار دیگه ای باهات نکرد؟
_ اگه دیر تر می رسیدی حتما میکرد
# ساکورا از این به بعد هر جا من میرم تو هم با من میای اصلا تنها نمی مونی
جوجوتسو هم نمیای هر جایی که ایتادوری باشه برای تو خطرناکه
_ نا خواسته اشکام میریخت
_ باورم نمیشد تو این سن اتفاق برام افتاده
_ بابا خیلی بده نه ؟ وقتی حتی نمی تونی منو آرومم کنی
_ راهی برای آروم کردنم وجود نداره
_ درسته نه ؟
# دستمو رو سرش کشیدم
# سرعت ماشین رو بردم بالا که سریع تر برسیم خونه
# خیلی اعصابم خورد بود .. پیاده شو رسیدیم
_ اوهوم
_ رفتم داخل خونه.. نشستم رو تخت ... همش قیافه اون گراز یادم میومد
# باورم نمیشه .... من اون سوکونا رو تیکه تیکه میکنم
# چجوری ساکورا رو آروم کنم ...
# نامی کاشکی الان اینجا بودی ... حتما بهم کمک میکردی
_ خوابم نمیبرد...
# ساکورا ...
_ تو فکر بودم که با صدای بابا ترسیدم
# نمی خواستم بترسونمت....
# بهت که گفتم تنها نمی مونی ... امشب بیا پیش من بخواب باشه ؟
_ باشه ......
_ بابا رفت تو اتاقش منم رفتم لباسام رو عوض کردم * لباس خواب پوشید* موهامو گیس کردم و رفتم پیش بابا
# تو بغلم گرفتمش ....
+ دوستان تخت دو نفره بود ... و اینکه جفتشون دراز کشیده بودن و ساتورو ساکورا رو بغل کرده بود
_ تنها جایی که حس امنیت می کردم وقت هایی که پیش بابام هستم
# ساکورا بخواب عزیزم... من پیشت میمونم
# کار اون انگل رو بی جواب نمی زارم نگران نباش
_ چشمام و بستم ... خوابم برد
# آخ عزیز دلم.... اون بی شرف دست رو کسی گذاشته که خودش میدونه عاقبتش مرگه
# پس برای چی اینهمه سال بهش جوجوتسو یاد نمی دم چون اگه قدرت ذاتیش بیدار شه
از منم قدرت مند تر میشه... ممکنه به مردم عادی هم اسیب بزنه ... خدا اون روز رو نیاره
برش زمانی ***۵ صبح
_ چشمام و باز کردم همون طوری تو بغل بابا بودم بابا خوابیده بود.
_ آروم بلند شدم ... رفتم رو مبل توی حال نشستم
_ رفتم تو آشپزخونه یه لیوان آب برداشتم
_ یکم ازش خوردم بعدش گذاشتم رو اوپن
_ به کبودی روی گردنم نگاه کردم انگار بهتر شده بود ...
(صدای زنگ در )
_ ترسیدم رفتم پیش بابا
_ بابا
# ...... جانم عزیزم؟
....
۱.۶k
۱۲ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.