پارت181
#پارت181
شیطونکِ بابا🥺💜
+ چی گفتی؟ نشنیدم!!
چشمامو محکم روی هم فشار دادم و دوباره حرفمو تکرار کردم
+ خوبه که فهمیدی اینو
برو تو اتاقت لباستو عوض کن
چشمامو باز کردم و نگاهی بهش انداختم
چرا انقد ریلکس بود؟! حتما براش مهم نبود این موضوع
شونه ای بالا انداختم و به سمت اتاق رفتم ، لباسمو با یه دست لباس راحتی عوض کردم و روی تخت دراز کشیدم
نور لامپداشت چشمامو میزد ولی همچنان به سقف خیره بودم و داشتم فکر میکردم
بعد از نیم ساعت ، در اتاق باز شدو افراز سرشو انداخت پایین و اومد داخل
به سمت تخت اومد و با بوی بد الکلی که ازش میومد ، حالم واقعا بد شد
روی تخت دراز کشید و منم کمی ازش فاصله رفتم
با یه حرکت منو انداخت تو بغلش و سرشو نزدیک گوشم اورد و گفت:
+ میخواستی بری پیش باباییت؟!
_ ولم کن افراز
گردنمو گرفت و فشاری بهش اورد که دردم گرفت
+ هوم؟! نگفتی؟؟!
از بوی دهنش داشتم حالت تهوع میگرفتم که توی صورتم گفت:
+ میخوام امشب ادبت کنم تا دیگه فکر فرار به سرت نزنه....
شیطونکِ بابا🥺💜
+ چی گفتی؟ نشنیدم!!
چشمامو محکم روی هم فشار دادم و دوباره حرفمو تکرار کردم
+ خوبه که فهمیدی اینو
برو تو اتاقت لباستو عوض کن
چشمامو باز کردم و نگاهی بهش انداختم
چرا انقد ریلکس بود؟! حتما براش مهم نبود این موضوع
شونه ای بالا انداختم و به سمت اتاق رفتم ، لباسمو با یه دست لباس راحتی عوض کردم و روی تخت دراز کشیدم
نور لامپداشت چشمامو میزد ولی همچنان به سقف خیره بودم و داشتم فکر میکردم
بعد از نیم ساعت ، در اتاق باز شدو افراز سرشو انداخت پایین و اومد داخل
به سمت تخت اومد و با بوی بد الکلی که ازش میومد ، حالم واقعا بد شد
روی تخت دراز کشید و منم کمی ازش فاصله رفتم
با یه حرکت منو انداخت تو بغلش و سرشو نزدیک گوشم اورد و گفت:
+ میخواستی بری پیش باباییت؟!
_ ولم کن افراز
گردنمو گرفت و فشاری بهش اورد که دردم گرفت
+ هوم؟! نگفتی؟؟!
از بوی دهنش داشتم حالت تهوع میگرفتم که توی صورتم گفت:
+ میخوام امشب ادبت کنم تا دیگه فکر فرار به سرت نزنه....
۳.۷k
۰۸ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.