عشق حقیقی

p5
ات ویو
اخ باید برم این مدرسه کوفتی
رفتم wc کار های لازمو انجام دادم لباس فرممو پوشیدم میخوام چهره واقعیمو نشون بقیه بدم پس رو لباسم یه هودی مشکی با بوت پوشیدم سوار موتورم شدمو رفتم سمت مدرسه وقتی رسیدم همه با هم پچ پچ میکردن
* نشناس ها رو با • نشون میدم
• این همون اته
• یا چقدر کراش بوده
داشتم میرفتم تو کلاس که اون پسره رو دیدم ( بدبخت اسم داره)
ویو کوک
یا اون دختر کیوت و ریزه میزه شد یه دختر دارک و هات واووو
_سلام
+ علیک
_ چطو...
+ حوصله ندارم بای
× چه خشن
+ میخوای وحشی تر بشم ببینی؟؟؟
× نه ممنون ( کپ کرده)
این دختر چش شده
ویو ات
هوف روز خیلی مزخرفیه رفتم سر دفتر نقاشی هام یه برگه در اوردم زدم به تخت شاستیم هدفون رو گذاشتم و چشمام رو باز کردم یه نقاشی دارک داشتم میکشیدم
ویو کوک
رفتم تو کلاس دیدم ات هدفون گذاشت تو گوشش رفتم کنارش چشماش رو باز کرد شروع کرد به نقاشی کشیدن مثل اینکه نفهمیده من اینجام نصف نقاشیش رو کشیده بود ین دختر محشره همش احساس میکنم این زن بیرحم اخه یه دختر اینطوری که نمیتونه