سایه سیاه (F2) pt¹⁷
جیمین ؛ رفتم پایین تو سالن که مامانمو دیدم
م.جیمین : کجا میری پسرم ؟
جیمین : میرم واسه دایانا دارو بگیرم
م.جیمین : حالش بهتره؟
جیمین : نه اصلا ، جیهوپ گفت افسرده شده منم همین فکرو میکنم
م.جیمین : بهش حق بده پسرم اون تو شرایط سختی بوده نمیتونه اونارو فراموش کنه
جیمین : میدونم مامان سعی میکنم کنارش باشم
جیمین : تو چیزی لازم نداری ؟
م.جیمین : نه پسرم برو زود برگرد
جیمین : باشه خدافظ
سوار ماشینم شدم به طرف شهر رفتم بعد 20 دقیقه رسیدم رفتم یه داروخونه جیهوپ اسم دارو هارو برام فرستاده بود داروها و گرفتم داشتم میومدم بیرون که چشمم به یه فروشگاه لوازم کادویی افتاد با این فکر که یه کادو براش بگیرم و خوشحالش کنم رفتم داخل فروشگاه ، یه فروشگاه بزرگ با یه تم قرمز مشکی و کلی وسایل کادویی داشتم نگاه میکردم که یه فروشنده رو دیدم
جیمین : سلام خسته نباشید
فروشنده : سلام ممنونم بفرمایید چطور میتونم کمکتون کنم ؟
جیمین : یه هدیه میخوام
فروشنده : برای کی؟
جیمین : برای همسرم
فروشنده : چه عالی ، خب همسرتون از چه چیزایی خوشش میاد ؟ مثلا عروسک یا شکلات؟
جیمین : نه اون این چیزا رو دوست نداره راستش ادم خیلی جدی و رسمی هست
فروشنده : بله درسته ، خب میتونید یه عطر براشون هدیه بگیرید
جیمین : اره به نظرم خوب باشه
جیمین : یکی از بهترین و خوشبوترین عطر هاتون رو برام بسته بندی کنین
فروشنده : بله حتما
جیمین : ممنونم
فروشنده : خواهش میکنم ، بفرمایید مبارکتون باشه
جیمین : ممنونم لطف کردین
از فروشگاه اومدم بیرون سوار ماشین شدم و رفتم سمت خونه امیدوارم دایانا از این هدیه خوشش بیاد رسیدم خونه رفتم تو مستقیم رفتم تو اتاق و دیدم هنوزم خوابه بیدارش نکردم جعبه عطرو روی میز کنار تخت گذاشتم و رفتم بیرون....
بچه ها لطفا حمایت کنین پیج قبلی پاک شده خیلی زحمت کشیدم واسش ولی یهو پرید 🥺🥺💔
م.جیمین : کجا میری پسرم ؟
جیمین : میرم واسه دایانا دارو بگیرم
م.جیمین : حالش بهتره؟
جیمین : نه اصلا ، جیهوپ گفت افسرده شده منم همین فکرو میکنم
م.جیمین : بهش حق بده پسرم اون تو شرایط سختی بوده نمیتونه اونارو فراموش کنه
جیمین : میدونم مامان سعی میکنم کنارش باشم
جیمین : تو چیزی لازم نداری ؟
م.جیمین : نه پسرم برو زود برگرد
جیمین : باشه خدافظ
سوار ماشینم شدم به طرف شهر رفتم بعد 20 دقیقه رسیدم رفتم یه داروخونه جیهوپ اسم دارو هارو برام فرستاده بود داروها و گرفتم داشتم میومدم بیرون که چشمم به یه فروشگاه لوازم کادویی افتاد با این فکر که یه کادو براش بگیرم و خوشحالش کنم رفتم داخل فروشگاه ، یه فروشگاه بزرگ با یه تم قرمز مشکی و کلی وسایل کادویی داشتم نگاه میکردم که یه فروشنده رو دیدم
جیمین : سلام خسته نباشید
فروشنده : سلام ممنونم بفرمایید چطور میتونم کمکتون کنم ؟
جیمین : یه هدیه میخوام
فروشنده : برای کی؟
جیمین : برای همسرم
فروشنده : چه عالی ، خب همسرتون از چه چیزایی خوشش میاد ؟ مثلا عروسک یا شکلات؟
جیمین : نه اون این چیزا رو دوست نداره راستش ادم خیلی جدی و رسمی هست
فروشنده : بله درسته ، خب میتونید یه عطر براشون هدیه بگیرید
جیمین : اره به نظرم خوب باشه
جیمین : یکی از بهترین و خوشبوترین عطر هاتون رو برام بسته بندی کنین
فروشنده : بله حتما
جیمین : ممنونم
فروشنده : خواهش میکنم ، بفرمایید مبارکتون باشه
جیمین : ممنونم لطف کردین
از فروشگاه اومدم بیرون سوار ماشین شدم و رفتم سمت خونه امیدوارم دایانا از این هدیه خوشش بیاد رسیدم خونه رفتم تو مستقیم رفتم تو اتاق و دیدم هنوزم خوابه بیدارش نکردم جعبه عطرو روی میز کنار تخت گذاشتم و رفتم بیرون....
بچه ها لطفا حمایت کنین پیج قبلی پاک شده خیلی زحمت کشیدم واسش ولی یهو پرید 🥺🥺💔
۶۱.۲k
۱۶ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.