پارت⁹ مافیای من
(از زبان ا/ت)
با سر درد خیلی بدی چشمامو باز کردم دیدم تو اتاقمم لیا هم بغل دستم خوابش برده
یکم تکون خوردم که لیا بیدار شد گفت:ا/ت چت شده تو چرا اینجوری شدی گفتم: نمیدونم چرا اینجوری شدم به تهیونگ گفتم حالم خوب نیست ولی اون گفت باید تا آخر مهمونی بمونم منم حالم بد شد دیگه چیزی نفهمیدم
ا/ت نمیدونی تهیونگ چیکار کرد که وقتی افتادی هرکی میومد سمتت میزد اونور خودش ترو برداشت آورد اتاق نمیزاشت کسی بیاد تو اتاق منم بزور گداشت بیام پیشت
واقعا نزاشت کسی لهم دست بزنه؟
اره نزاشت ا/ت قدر داداشمو بدون ببین چقد دوست داره
باخودم گفتم هه داداش تو منو دوست داشته باشه اون منو دزدیده بعد میخاد منو دوست داشته باشه محاله
هی هی ا/ت چرا رفتی تو فکر
ها چی چیزه هیچی نیست تو فکر نرفتم کخ
خوب باشه من میرم برات غدا بیارم از جات بلند نمیشیا باشه؟
باشه
لیا رفت پایین داشتم به این فکر میکردم که اصلا چرا تهیونگ منو دزدیده من به چه دردش میخورم شاید ثروت بابامو میخاد
ولی تهیونگ خودش پولداره پول های بابای منو میخاد چیکار
انقد فکر کردم که سرم درد گرفت
دراز کشیدم که در اتاق باز شد دیدم تهیونگه
اومد پیشم نشت گفت: حالت بهتره؟
گفتم :آره بعد مگه برا تو مهمه حالا برو بیرون
میخام بخوابم تهیونگ بدون اینکه چیزی بگه رفت بیرون
(از زبان تهیونگ)
نمیدونم چرا وقتی ا/تو میبینم قلبم تند تند میزنه نکنه عاشق شدم
نه بابا مگه میشه عاشقش بشم
رفتم تو اتاقم به کوک زنگ زدم ببینم خبر دزدیده شدن ا/تو به پدرش رسوندن
(مکالمه تهیونگ کوک)
الو
الو سلام چطوری تهیونگ
خوبم تو خوبی
مرسی
خبری که بهت گفتمو رسوندی به پدر ا/ت
اره رسوندم ولی فعلا چیزی نگفته
اها باشه منو بی خبر نذار
باشه فعلا
(پایان مکالمه تهیونگ کوک)
گوشی گذاشتم رو میز رفتم از دوربین ببینم ا/ت چیکار میکنه تو اتاق ا/ت دوربین گذاشتم بدون اینکه کسی بفهمه
دیدم داره با خودش حرف میزنه هی داد میزنه
خندم گرفته بود صدای دوربین رو فعال کردم
داشت میگفت
چرا منو آورده اینجا مگه من کیم هاااااا
مگه ملکم که منو دزدیده واییییییییییی ......
پایان پارت ⁹✨️
با سر درد خیلی بدی چشمامو باز کردم دیدم تو اتاقمم لیا هم بغل دستم خوابش برده
یکم تکون خوردم که لیا بیدار شد گفت:ا/ت چت شده تو چرا اینجوری شدی گفتم: نمیدونم چرا اینجوری شدم به تهیونگ گفتم حالم خوب نیست ولی اون گفت باید تا آخر مهمونی بمونم منم حالم بد شد دیگه چیزی نفهمیدم
ا/ت نمیدونی تهیونگ چیکار کرد که وقتی افتادی هرکی میومد سمتت میزد اونور خودش ترو برداشت آورد اتاق نمیزاشت کسی بیاد تو اتاق منم بزور گداشت بیام پیشت
واقعا نزاشت کسی لهم دست بزنه؟
اره نزاشت ا/ت قدر داداشمو بدون ببین چقد دوست داره
باخودم گفتم هه داداش تو منو دوست داشته باشه اون منو دزدیده بعد میخاد منو دوست داشته باشه محاله
هی هی ا/ت چرا رفتی تو فکر
ها چی چیزه هیچی نیست تو فکر نرفتم کخ
خوب باشه من میرم برات غدا بیارم از جات بلند نمیشیا باشه؟
باشه
لیا رفت پایین داشتم به این فکر میکردم که اصلا چرا تهیونگ منو دزدیده من به چه دردش میخورم شاید ثروت بابامو میخاد
ولی تهیونگ خودش پولداره پول های بابای منو میخاد چیکار
انقد فکر کردم که سرم درد گرفت
دراز کشیدم که در اتاق باز شد دیدم تهیونگه
اومد پیشم نشت گفت: حالت بهتره؟
گفتم :آره بعد مگه برا تو مهمه حالا برو بیرون
میخام بخوابم تهیونگ بدون اینکه چیزی بگه رفت بیرون
(از زبان تهیونگ)
نمیدونم چرا وقتی ا/تو میبینم قلبم تند تند میزنه نکنه عاشق شدم
نه بابا مگه میشه عاشقش بشم
رفتم تو اتاقم به کوک زنگ زدم ببینم خبر دزدیده شدن ا/تو به پدرش رسوندن
(مکالمه تهیونگ کوک)
الو
الو سلام چطوری تهیونگ
خوبم تو خوبی
مرسی
خبری که بهت گفتمو رسوندی به پدر ا/ت
اره رسوندم ولی فعلا چیزی نگفته
اها باشه منو بی خبر نذار
باشه فعلا
(پایان مکالمه تهیونگ کوک)
گوشی گذاشتم رو میز رفتم از دوربین ببینم ا/ت چیکار میکنه تو اتاق ا/ت دوربین گذاشتم بدون اینکه کسی بفهمه
دیدم داره با خودش حرف میزنه هی داد میزنه
خندم گرفته بود صدای دوربین رو فعال کردم
داشت میگفت
چرا منو آورده اینجا مگه من کیم هاااااا
مگه ملکم که منو دزدیده واییییییییییی ......
پایان پارت ⁹✨️
۳.۸k
۰۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.