دنیای تاریک من (:
ادامه پارت ۲۰ 🙂
این اتفاقات نمی افتاد
حداقل میتونست مراسم تشیع جنازه ی مادر بیاد ولی نیومد
+اون موقع مجبور شد اینکارو بکنه و برای شراکت با یک شرکت خیلی بزرگ بهش گفتن که باید اینکارو بکنه اون به ناچار قبول کرد
تو مراسم تشیع جنازه ی مادرت هم نتونست بیاد چون اون زن حیله گر خودشو به بیهوشی زد و به بیمارستان رفت و نزاشت پدرت بیاد به اونجا و تمام این سالها بین تو و پدرت دعوا مینداخت چون میخواست تمام ثروت پدرت به پسر خودش برسه و اگر بفهمه دیگه به تو اموالی نمیرسه قطعا نمی زاره پدرت زنده بمونه
لینو بانو کیم رو بغل کرد و شروع کرد به گریه کردن و بانو کیم اروم آروم دست روسرش میکشید و سعیمیکرد آرومشکنه
هان تمام این اتفاقات رو شنیده بود و درحالی که اشک از چشماش میرفت و به لینو نگاه میکرد چیزی نمیگفت
بعد ازچند دقیقه حال لینو بهتر شد و هان پیشش اومد سعی کرد یکم بخندونتش
-راستی خانم کیم این هانه بهترین دوست من
+ خوشبختم بانو کیم
بانو کیم : سلام پسر قشنگم ، تو این همه سال تازه میشنوم لینو یک نفر رو دوست خودش میدونه ،مراقب این پسر لوس من باش
بعد همگی خندیدن و بانو کیم شروع کرد به تعریف کردن خاطرات خنده دار و حس و حال لینو رو عوض کرد .
لینو یکم خوشحال تر از قبل بود و دیگه نسبت به پدرش حس بدی نداشت و سعی کرد اون خاطرات تلخ زندگیش رو از یاد ببره .
بعد از رفتن بانو کیم و یکم کار کردن تو شرکت...
ادامه دارد 😌
این اتفاقات نمی افتاد
حداقل میتونست مراسم تشیع جنازه ی مادر بیاد ولی نیومد
+اون موقع مجبور شد اینکارو بکنه و برای شراکت با یک شرکت خیلی بزرگ بهش گفتن که باید اینکارو بکنه اون به ناچار قبول کرد
تو مراسم تشیع جنازه ی مادرت هم نتونست بیاد چون اون زن حیله گر خودشو به بیهوشی زد و به بیمارستان رفت و نزاشت پدرت بیاد به اونجا و تمام این سالها بین تو و پدرت دعوا مینداخت چون میخواست تمام ثروت پدرت به پسر خودش برسه و اگر بفهمه دیگه به تو اموالی نمیرسه قطعا نمی زاره پدرت زنده بمونه
لینو بانو کیم رو بغل کرد و شروع کرد به گریه کردن و بانو کیم اروم آروم دست روسرش میکشید و سعیمیکرد آرومشکنه
هان تمام این اتفاقات رو شنیده بود و درحالی که اشک از چشماش میرفت و به لینو نگاه میکرد چیزی نمیگفت
بعد ازچند دقیقه حال لینو بهتر شد و هان پیشش اومد سعی کرد یکم بخندونتش
-راستی خانم کیم این هانه بهترین دوست من
+ خوشبختم بانو کیم
بانو کیم : سلام پسر قشنگم ، تو این همه سال تازه میشنوم لینو یک نفر رو دوست خودش میدونه ،مراقب این پسر لوس من باش
بعد همگی خندیدن و بانو کیم شروع کرد به تعریف کردن خاطرات خنده دار و حس و حال لینو رو عوض کرد .
لینو یکم خوشحال تر از قبل بود و دیگه نسبت به پدرش حس بدی نداشت و سعی کرد اون خاطرات تلخ زندگیش رو از یاد ببره .
بعد از رفتن بانو کیم و یکم کار کردن تو شرکت...
ادامه دارد 😌
۲.۳k
۳۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.