فیک کوک ♡رز های خونین♡ پارت ۳
۳ ساعت بعد
لیونسو ویو
تقریبا ظهر بود برای دیدار با جئون لعنتی حاضر میشدم...جلیقه ی ضد گلولمو پوشیدمو تفنگای تپانچه ای و مدلای دیگه و کلی تیر دور کمرم حلقه کردم جلوی اینه وایسادم ...اووووف ددییی من چقد کراشممممم (قشنگ خودمم) بعد از سه ساعت قربون صدقه ی خودم رفتن با ی سیس گادی از پله ها اومدم پایین و گفتم: مستر کیم حاضری؟
ته پایین وایساده بود منتظر من ...
ته ویو
چه دختر بی نظیریه!واو
گفتم : لیدی...گاش...شوما خیلی کراشی
با ی نیشخند از جلوم رد شد و رف سوار موتورش شد منم سوار موتورم شدم محافظا و تک تیر اندازا و....هم سوار ماشین پشت سرمون...بکیون با گروه یه ساعت پیش واس ماموریت رفته بود
همه راه افتادیم ....ولی لیونسو با خشم شدیدی داش موتور رو میروند...قشنگ معلوم بود عصبانیه
بالاخره رسیدیم به عمارت اون هی
نصف جمعیت مرده بودن نصفشونم ما کشتیم البته ب طور نامحسوس
لیونسو حس انتقام شدیدی داشت...بخاطر خانوادش که اون عوضی ازش گرفته بود ولی فعلا خبری از جئون نبود
لیونسو ویو
بالاخره چیزی که براش انقد منتظر بودم فرا رسید
نعره ی وحشتناکی از سر عصبانیت کشیدم: جئون کدوم گورییییی
همه ی پرنده ها پر زدن و صدام تو هوا پیچید بادیگاردا هم ترسیده بودن خودمم از صدای خودم ترسیدم
ته ویو
خیلی وحشت کردم رفتم سمت لیونسو:دختر!اروم باش
بدون حرفی با قدمای محکم و شدید جلو تر پیش رف تا .....
گایز لطفا از این فیک حمایت کنیین و لطفا بهم روحیه بدین مرسی قشنگام
شرط:۵ کامنت ۵ لایک
لیونسو ویو
تقریبا ظهر بود برای دیدار با جئون لعنتی حاضر میشدم...جلیقه ی ضد گلولمو پوشیدمو تفنگای تپانچه ای و مدلای دیگه و کلی تیر دور کمرم حلقه کردم جلوی اینه وایسادم ...اووووف ددییی من چقد کراشممممم (قشنگ خودمم) بعد از سه ساعت قربون صدقه ی خودم رفتن با ی سیس گادی از پله ها اومدم پایین و گفتم: مستر کیم حاضری؟
ته پایین وایساده بود منتظر من ...
ته ویو
چه دختر بی نظیریه!واو
گفتم : لیدی...گاش...شوما خیلی کراشی
با ی نیشخند از جلوم رد شد و رف سوار موتورش شد منم سوار موتورم شدم محافظا و تک تیر اندازا و....هم سوار ماشین پشت سرمون...بکیون با گروه یه ساعت پیش واس ماموریت رفته بود
همه راه افتادیم ....ولی لیونسو با خشم شدیدی داش موتور رو میروند...قشنگ معلوم بود عصبانیه
بالاخره رسیدیم به عمارت اون هی
نصف جمعیت مرده بودن نصفشونم ما کشتیم البته ب طور نامحسوس
لیونسو حس انتقام شدیدی داشت...بخاطر خانوادش که اون عوضی ازش گرفته بود ولی فعلا خبری از جئون نبود
لیونسو ویو
بالاخره چیزی که براش انقد منتظر بودم فرا رسید
نعره ی وحشتناکی از سر عصبانیت کشیدم: جئون کدوم گورییییی
همه ی پرنده ها پر زدن و صدام تو هوا پیچید بادیگاردا هم ترسیده بودن خودمم از صدای خودم ترسیدم
ته ویو
خیلی وحشت کردم رفتم سمت لیونسو:دختر!اروم باش
بدون حرفی با قدمای محکم و شدید جلو تر پیش رف تا .....
گایز لطفا از این فیک حمایت کنیین و لطفا بهم روحیه بدین مرسی قشنگام
شرط:۵ کامنت ۵ لایک
۹.۶k
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.