پارت ۴۰ فیک فقط به من نگاه کن
#جیمین
چن روز بود که اون دو تا داشتن به قرار گذاشتنشون ادامه میدادن و شده بودن آینه دق من
مث افسرده ها شده و بودن خواب و خوراک درست حسابی نداشتم
به وضوح می تونستم حس کنم رزی از چانیول خوشش نمیاد ولی گوشش به حرفای من بدهکار نبود که نبود
امروز صبح وقتی پا شدم که برم اداره رزی داشت آماده میشد که با چانیول باز بره بیرونو من باز شکستم
ولی باید تمرکز میکردم چون یکی از افراد اون باندو دستگیر کرده بودنو من باید میرفتم تا ازش اعتراف بگیرم
رسیدم به اداره
جیمین:سلام رئیس
رئیس:سلام جیمین ما یکی از از افراد اون باندو که داشتن دور و بر خونتون پرسه میزد و گرفتیم ولی هر کاریش می کنیم تا اعتراف کنه نم پس نمیده کار خودته باید ازش اعتراف بگیری تو این اداره هیچکی اندازه ی تو توی روانشناسی و اعتراف گرفتن از افراد ماهر نیست
جیمین:ممنون قربان نظر لطفتونه..خیلی خوب میرم تا ببینم چیکار میتونم بکنم
وقتی رفتم تو اتاق کسیو دیدم که این چن وقته خیلی اطراف خونه دیده بودمش ولی یه درصد هم فکر نمیکردم که ازون باند باشه واقعا اگه اونا دستگیرش نکرده بودن معلوم نبود چه بلایی سر رزی میومد
دو ساعت مداوم بود که داشتم باهاش با ملایمت حرف میزدمو درباره خانوادش و کارهایی که ممکنه اون باند با خانوادش بکنن ولی ما میتونیم جلوشو بگیریم حرف میزدم که بالاخره طاقتش تموم شد
خلافکار:خیلی خب خیلی خب میگم چی میخواین بدونین
جیمین:اسم رئیس باندتون
خلافکار:میگم ولی باید قول بدین که از خودمو خانوادم مخافظت کنین اونا جز من کسیو ندارن خواهش می کنم
جیمین:بهت که گفتم اگه به ما کمک کنی جای هیچ نگرانی ای نه برای خانواده ی تو نه برای خانواده های مردم سئول نیست
خلافکار:اما اگه من اسم اونو بهتون بگم ممکنه منو پیدا کنه
جیمین:اگه تو اون اسمو بگی ما هم اونو هم همه ی افرادشو دستگیر می کنیم پس جای نگرانی وجود نداره
خلافکار:امیدوارم..اسم رئیس باند ما.....
بچه ها ۲.۳ تا پارت بیشتر تا آخر فیک نمونده بخاطر همین پارتا ممکنه یکم کوتاه شه
نظرتونو راجب اینکه دوس دارین یه فیک جدید هم بنویسم یا نه بگین🙃💜
چن روز بود که اون دو تا داشتن به قرار گذاشتنشون ادامه میدادن و شده بودن آینه دق من
مث افسرده ها شده و بودن خواب و خوراک درست حسابی نداشتم
به وضوح می تونستم حس کنم رزی از چانیول خوشش نمیاد ولی گوشش به حرفای من بدهکار نبود که نبود
امروز صبح وقتی پا شدم که برم اداره رزی داشت آماده میشد که با چانیول باز بره بیرونو من باز شکستم
ولی باید تمرکز میکردم چون یکی از افراد اون باندو دستگیر کرده بودنو من باید میرفتم تا ازش اعتراف بگیرم
رسیدم به اداره
جیمین:سلام رئیس
رئیس:سلام جیمین ما یکی از از افراد اون باندو که داشتن دور و بر خونتون پرسه میزد و گرفتیم ولی هر کاریش می کنیم تا اعتراف کنه نم پس نمیده کار خودته باید ازش اعتراف بگیری تو این اداره هیچکی اندازه ی تو توی روانشناسی و اعتراف گرفتن از افراد ماهر نیست
جیمین:ممنون قربان نظر لطفتونه..خیلی خوب میرم تا ببینم چیکار میتونم بکنم
وقتی رفتم تو اتاق کسیو دیدم که این چن وقته خیلی اطراف خونه دیده بودمش ولی یه درصد هم فکر نمیکردم که ازون باند باشه واقعا اگه اونا دستگیرش نکرده بودن معلوم نبود چه بلایی سر رزی میومد
دو ساعت مداوم بود که داشتم باهاش با ملایمت حرف میزدمو درباره خانوادش و کارهایی که ممکنه اون باند با خانوادش بکنن ولی ما میتونیم جلوشو بگیریم حرف میزدم که بالاخره طاقتش تموم شد
خلافکار:خیلی خب خیلی خب میگم چی میخواین بدونین
جیمین:اسم رئیس باندتون
خلافکار:میگم ولی باید قول بدین که از خودمو خانوادم مخافظت کنین اونا جز من کسیو ندارن خواهش می کنم
جیمین:بهت که گفتم اگه به ما کمک کنی جای هیچ نگرانی ای نه برای خانواده ی تو نه برای خانواده های مردم سئول نیست
خلافکار:اما اگه من اسم اونو بهتون بگم ممکنه منو پیدا کنه
جیمین:اگه تو اون اسمو بگی ما هم اونو هم همه ی افرادشو دستگیر می کنیم پس جای نگرانی وجود نداره
خلافکار:امیدوارم..اسم رئیس باند ما.....
بچه ها ۲.۳ تا پارت بیشتر تا آخر فیک نمونده بخاطر همین پارتا ممکنه یکم کوتاه شه
نظرتونو راجب اینکه دوس دارین یه فیک جدید هم بنویسم یا نه بگین🙃💜
۱۱.۷k
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.