عشق خاموش 🖤♾️🖤
وقتی وارد شدم با چیزی که دیدم خشکم زد...لامصب کلبه نبود که کاخ بود داخلش مثل یه قصر خیلی مدرن بود همین جوری داشتم دور واطرافمو دید میزدم که در واز شد برگشتم با چیزی که دیدم دستام یخ کرده بود چند تا مرد یه آهوی بیچاره رو با تیر زدن بودنو اونو به داخل میکشوندن از پشت اونا یه پسر اومد بیرون قدش بلند بود چیه کلاه سرش بود درست صورتشو نمیدیدم ولی از رویه اون بارونیه بلند وخیسش وشلوار جذبش اعضلاتش بد جوری داش خودنمایی میکرد که یهو همون پسره بهم نزدیک شد وقتی نزدیکم شد تازه فهمیدم خیلی در مقابلش کوچولو بودم سرم دقیقن تا سینه هاش بود تا خواستم حرف بزنم سوزش خیلی بدی تو گردنم حس کردم و دیگه چیزی نفهمیدم ...
کوک ویو
وارد خونه شدم با یه دختر مواجه شدم بیش از حد کیوت خوشگل بود همین جوری با تعجب داشت بهم نگاه میکرد ولی با دوربین دور گردنش شک کردم شاید جاسوس باشه واسه اینکه بدون سر و صدا ازش اتلاعات بدست بیارم باید نگهش دارم ومتمعنن مقاومت میکنه واسه همین وقتی نزدیکش سه آمپول بی هوشی بدون اینکه متوجه بشه زدم تو گردنش اخی گفت و بی جون افتاد تو بغلم بردم گذاشتمش تو یکی از اتاق های خونه وقتی برگشتم پایین صدای پچ پچ کردنا تموم شد خیلی سرد پرسیدم امروز کی نگه بان خونه بوده یه مرد اومد جلو شروع کرد به التماس کردن اصبانیتم شدت گرفت چیه گلوله هرومش کردم ...
داد خیلی بلندی زدمو گفتم از این به بعد کسی حواسشو سر کار جمع نکنه تیکه تیکش میکنم فهمیدید (با داد)
همه از ترس چشمی گفتنو سریع رفتن سر کارشون رفتم تو اتاقم و دوش گرفتم خودمو انداختم رو تخت با فکر اینکه اون دختره کیه خوابم برد...
(پایان ویو کوک)
اومید وارم دوس داشته باشید و اینکه☺️ همایتاتونو بیشتر کنین🙏💔
کوک ویو
وارد خونه شدم با یه دختر مواجه شدم بیش از حد کیوت خوشگل بود همین جوری با تعجب داشت بهم نگاه میکرد ولی با دوربین دور گردنش شک کردم شاید جاسوس باشه واسه اینکه بدون سر و صدا ازش اتلاعات بدست بیارم باید نگهش دارم ومتمعنن مقاومت میکنه واسه همین وقتی نزدیکش سه آمپول بی هوشی بدون اینکه متوجه بشه زدم تو گردنش اخی گفت و بی جون افتاد تو بغلم بردم گذاشتمش تو یکی از اتاق های خونه وقتی برگشتم پایین صدای پچ پچ کردنا تموم شد خیلی سرد پرسیدم امروز کی نگه بان خونه بوده یه مرد اومد جلو شروع کرد به التماس کردن اصبانیتم شدت گرفت چیه گلوله هرومش کردم ...
داد خیلی بلندی زدمو گفتم از این به بعد کسی حواسشو سر کار جمع نکنه تیکه تیکش میکنم فهمیدید (با داد)
همه از ترس چشمی گفتنو سریع رفتن سر کارشون رفتم تو اتاقم و دوش گرفتم خودمو انداختم رو تخت با فکر اینکه اون دختره کیه خوابم برد...
(پایان ویو کوک)
اومید وارم دوس داشته باشید و اینکه☺️ همایتاتونو بیشتر کنین🙏💔
۲۰.۲k
۲۴ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.