به خاطر یک دختر...💔🥺
پارت ۵
جین : بچه ها اومدن تهیونگ هم بود یهو عصابم خوردشد کنترلم از دست دادم بلند شدم خواستم برم سمتشون ک شوگا منم گرفت
شوگا : جین آروم ( با بغض )
جین : همینطور ک شوگا منم گرفته بود گفتم تهیونگ دعا کن ک بلایی سر کوک نیاد به خدا اگه ...اگه چیزیش بشه بلایی سرت میارم ک نفهمی ک چی شده ( با داد و گریه )
جیهوپ: جین چش شده کوک چش شده
شوگا : به لطف آقای تهیونگ ، کوک خونریزی مغزی کرده ( با گریه )
وی:: چی ( با گریه )
نامی : چرا ( با گریه )
جیمین: به خاطر ضربه ای ک ....که به سرش خورده ( گریه )
وی : یهو گوشیم زنگ خورد ، مین هو بود
جین : مین هوهه جواب بده و اینم بگو به خاطر دروغش چ بلایی سر کوک اومد
وی : رفتم یک گوشه جواب دادم و ماجرا براش تعریف کردم قطع کردم
جبهوپ: چی شد مین هو چی گفت باز چ دروغی گفته ( با گریه )
وی : نمیدونم باید چیکار کنم ( با گریه )
جیمین: تهیونگ اعصاب منو خورد نکن ، تو مگه نگفتی نگفتی بلایی سر کوک بیاد ناراحت نمیشم گفتی یکم دلم خنک میشه ( با گریه و داد و عصبانیت )
وی: گریه
شوگا : تو همچین حرفی زدی ( گریه )
جیمین: بله گفتن ( با داد و گریه )
چند ساعت بعد
وی : دکتر اومد
جین : کوک خوب شد دیگه ( با گریه )
دکتر : خوشبختانه عمل به خوبی پیش رفت اما هنوز احتمال مرگ داره و منتقل میشه به کما
وی : ک.....ک.....کما ( باگریه )
نامی : دکتر رفت و همون شوکه شده بودیم
وی : همش تقصیر کنه ( با گریه )
نامی: باشه تهیوتگ اگه الان این رفتار هارو داشته باشی چیزی درست نمیشه پس خودت و اذیت نکن ( با گریه )
صبح
وی : رفتم خونه تا برای بچهها لباس بیارم و خودم هم لباسمو عوض کنم خواستم قبلش به مین هو سر بزنم ک دیدم داره با تلفن حرف میزنم با چیزایی ک شنیدم حالم خیلی بد شد
مین هو : وای نونا همه چی خوب پیش رفت تهیوتک دیگه به کوک اعتماد ندارم
نونا : آفرین دختر کارات خوب بود
مین هو : وای نونا خیلی خوشحالم
وی : در و باز کردم و با عصبانیت به مین هو نگاه کردم
وی : تو چیکار کردی
مین هو : تهیونگ ببین من
وی : کوک الان به خاطر تو داره میمیره ، خدا لعنتت کنه ( با گریه )
جین : بچه ها اومدن تهیونگ هم بود یهو عصابم خوردشد کنترلم از دست دادم بلند شدم خواستم برم سمتشون ک شوگا منم گرفت
شوگا : جین آروم ( با بغض )
جین : همینطور ک شوگا منم گرفته بود گفتم تهیونگ دعا کن ک بلایی سر کوک نیاد به خدا اگه ...اگه چیزیش بشه بلایی سرت میارم ک نفهمی ک چی شده ( با داد و گریه )
جیهوپ: جین چش شده کوک چش شده
شوگا : به لطف آقای تهیونگ ، کوک خونریزی مغزی کرده ( با گریه )
وی:: چی ( با گریه )
نامی : چرا ( با گریه )
جیمین: به خاطر ضربه ای ک ....که به سرش خورده ( گریه )
وی : یهو گوشیم زنگ خورد ، مین هو بود
جین : مین هوهه جواب بده و اینم بگو به خاطر دروغش چ بلایی سر کوک اومد
وی : رفتم یک گوشه جواب دادم و ماجرا براش تعریف کردم قطع کردم
جبهوپ: چی شد مین هو چی گفت باز چ دروغی گفته ( با گریه )
وی : نمیدونم باید چیکار کنم ( با گریه )
جیمین: تهیونگ اعصاب منو خورد نکن ، تو مگه نگفتی نگفتی بلایی سر کوک بیاد ناراحت نمیشم گفتی یکم دلم خنک میشه ( با گریه و داد و عصبانیت )
وی: گریه
شوگا : تو همچین حرفی زدی ( گریه )
جیمین: بله گفتن ( با داد و گریه )
چند ساعت بعد
وی : دکتر اومد
جین : کوک خوب شد دیگه ( با گریه )
دکتر : خوشبختانه عمل به خوبی پیش رفت اما هنوز احتمال مرگ داره و منتقل میشه به کما
وی : ک.....ک.....کما ( باگریه )
نامی : دکتر رفت و همون شوکه شده بودیم
وی : همش تقصیر کنه ( با گریه )
نامی: باشه تهیوتگ اگه الان این رفتار هارو داشته باشی چیزی درست نمیشه پس خودت و اذیت نکن ( با گریه )
صبح
وی : رفتم خونه تا برای بچهها لباس بیارم و خودم هم لباسمو عوض کنم خواستم قبلش به مین هو سر بزنم ک دیدم داره با تلفن حرف میزنم با چیزایی ک شنیدم حالم خیلی بد شد
مین هو : وای نونا همه چی خوب پیش رفت تهیوتک دیگه به کوک اعتماد ندارم
نونا : آفرین دختر کارات خوب بود
مین هو : وای نونا خیلی خوشحالم
وی : در و باز کردم و با عصبانیت به مین هو نگاه کردم
وی : تو چیکار کردی
مین هو : تهیونگ ببین من
وی : کوک الان به خاطر تو داره میمیره ، خدا لعنتت کنه ( با گریه )
۹.۵k
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.