وقتی براش مهم نیستی پارت 12
پارت 12
وقتی براش مهم نیستی
_______________________♡︎____________________
ویو چان هیون
مین هو رفت توی اتاقش تا آماده شه منم رفتم توی اتاقم یه لباس که بهتره بگم نیم تنه مشکی پوشیدم و یه شلوار گت پوشیدم و روی لباسم کت مشکی پوشیدم و کفش پوت مشکی پوشیدم ( اسلاید ۲) و از اتاق اومدم بیرون که دیدم مین هو هم آماده شده عین پرنسس ها شده بود ( اسلاید ۳)
مین هو : اوووو مامان چه خفن شدی هرمی ندونه فکر میکنه میخوای بری پارتی نه شهربازی
چان هیون: تو هم خوشگل شدی دختر مامان حالا بدو بریم
مین هو: بریم ( با ذوق)
با مین هو سوار ماشین شدیم مین هو خیلی ذوق داشت من خودمم خیلی وقت بود که شهر بازی نرفته بودم یادمه آخرین باری که رفتم ۶ سال پیش با نامجون رفته بودیم یادمه خیلی خوش گذشت وای من دارم به چی فکر میکنم الان باید فقط به فکر مین هو باشم و براش مامان خوبی باشم
مین هو : مامان میشه ماشین شارژی
چان هیون: باشه بریم
برای مین هو بلیط گرفتم و رفت سوار شد خیلی خوشحال بود و میخندید که یاد نامجون افتادم وقتی بازی میکردیم خوشحال بود و می خندید خیلی دلم براش تنگ شده داشتم به اطرافم نگاه میکردم که نامجون رو دیدم با .......
بیا پایین
پایین تر
در خماری بمانید 😁
امیدوارم خوشتون اومده باشه ❤️
نویسنده:민 윤 기
وقتی براش مهم نیستی
_______________________♡︎____________________
ویو چان هیون
مین هو رفت توی اتاقش تا آماده شه منم رفتم توی اتاقم یه لباس که بهتره بگم نیم تنه مشکی پوشیدم و یه شلوار گت پوشیدم و روی لباسم کت مشکی پوشیدم و کفش پوت مشکی پوشیدم ( اسلاید ۲) و از اتاق اومدم بیرون که دیدم مین هو هم آماده شده عین پرنسس ها شده بود ( اسلاید ۳)
مین هو : اوووو مامان چه خفن شدی هرمی ندونه فکر میکنه میخوای بری پارتی نه شهربازی
چان هیون: تو هم خوشگل شدی دختر مامان حالا بدو بریم
مین هو: بریم ( با ذوق)
با مین هو سوار ماشین شدیم مین هو خیلی ذوق داشت من خودمم خیلی وقت بود که شهر بازی نرفته بودم یادمه آخرین باری که رفتم ۶ سال پیش با نامجون رفته بودیم یادمه خیلی خوش گذشت وای من دارم به چی فکر میکنم الان باید فقط به فکر مین هو باشم و براش مامان خوبی باشم
مین هو : مامان میشه ماشین شارژی
چان هیون: باشه بریم
برای مین هو بلیط گرفتم و رفت سوار شد خیلی خوشحال بود و میخندید که یاد نامجون افتادم وقتی بازی میکردیم خوشحال بود و می خندید خیلی دلم براش تنگ شده داشتم به اطرافم نگاه میکردم که نامجون رو دیدم با .......
بیا پایین
پایین تر
در خماری بمانید 😁
امیدوارم خوشتون اومده باشه ❤️
نویسنده:민 윤 기
۸.۶k
۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.