من و درد و داغ جدایی جدایی
من و درد و داغ جدایی جدایی
من و اینهمه شور و بی همنوایی
من و خستگی حرف ناگفته ی دل
من و حسرت مهر و درد آشنایی
تو گویی حوادث برایم رقم زد
درون قفس در هوای رهایی
چه بد حال و روزم برون و درون تب
چنین تیره بختی کجا بوده جایی ؟!
برای سکوت حروفم ندیدم
صدایی صدایی صدایی صدایی
من از خواب سنگین جان در شگفتم
که بر چشم من کی کند رونمایی ؟!
زمان رفت و من مانده در ابتدایم
که خون خوردم از دست بی دست و پایی
دلم سرد و سرگرم خواب و خیالم
که در شب بیابم مگر رد پایی
من از اینکه باشم نبیند برنجم
در این انتظارم که او کی کند اعتنایی
وفایی ندیدم نجستم که ای کاش
مرا در شمار آورد با جفایی !!!
به دنبال یک وعده عمری دویدم
بیا بخت شیرین کجایی کجایی ؟!
نورا ۱۱ دی ۱۴۰۱
من و اینهمه شور و بی همنوایی
من و خستگی حرف ناگفته ی دل
من و حسرت مهر و درد آشنایی
تو گویی حوادث برایم رقم زد
درون قفس در هوای رهایی
چه بد حال و روزم برون و درون تب
چنین تیره بختی کجا بوده جایی ؟!
برای سکوت حروفم ندیدم
صدایی صدایی صدایی صدایی
من از خواب سنگین جان در شگفتم
که بر چشم من کی کند رونمایی ؟!
زمان رفت و من مانده در ابتدایم
که خون خوردم از دست بی دست و پایی
دلم سرد و سرگرم خواب و خیالم
که در شب بیابم مگر رد پایی
من از اینکه باشم نبیند برنجم
در این انتظارم که او کی کند اعتنایی
وفایی ندیدم نجستم که ای کاش
مرا در شمار آورد با جفایی !!!
به دنبال یک وعده عمری دویدم
بیا بخت شیرین کجایی کجایی ؟!
نورا ۱۱ دی ۱۴۰۱
۵.۴k
۱۳ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.