معشوقه من یک خون آشامه(7)part
_لطفا منو ببر
+نمیترسی خون آشاما اذیتت کنن
سعی کردم خرش کنم
_تاوقتی تو باشی نه
+خوب بلدی چطوری خر کنی خانم کوچولو
_البته مستر کیم
+بعد از دانشگاه دم در منتظرم باش
_با کمال میل
بعد از دانشگاه منتظر موندم چقد طولش داد
دست یکی رو شونم حس کردم
خودش بود
+بریم
_بریم
داشتیم راه میرفتیم
دستامو گذاشتم رو زانو هامو خم شدم و نفس نفس زنان گفتم
_تا کی قراره پیاده بریم میدونی چقدر دوره؟
+دختره ی غر غرووو
_بیا بالا
به پشتش اشاره کرد
_من بیام رو کولت؟ عمرااا
شونه ای بالا انداخت
+پس انقدر راه بیا تا جونت کنده شه
هوفی کشیدم و گفتم
_قبوله
خم شد پریدم بالا و دستمو دور گردنش حلقه کردم
+منو محکم بگیر
_خیل خبب انگار قراره با سرعت ۱۰۰ کیلومتر بر ثانیه بریم
که یهو با سرعت خیلی زیاد راه افتاد
پشمامممم
_یاااا یکم آروم ترررر
+رسیدیم
با تعجب نگاش کردم
_چطوری این همه راهو تو ۱۰ دقیقه اومدی؟
+یادت رفته خون آشامم؟
_منطقی بود
وارد جنگل شدیم که یه نفر سد راهمون شد
=میبینم شکار خوبی کردی
جلوم وایستاد
_دستت بهش بخوره با من طرفی
دستشو به نشونه تسلیم برد بالا
خندید
=خیل خبب بابا تسلیمممم
=ولی بوش دیوانه کنندس
بی توجه از کنارش رد شد منم دنبالش راه افتادم
دستمو گرفت
با تعجب نگاش کردم
+این فقط برای حفظ اطمینانه که اتفاقی برات نیوفته
سری تکون دادم
اینکه دستش تو دستم بود یکم معذبم میکرد ولی سعی میکردم بهش فکر نکنم
اینجا خونمه
نگاهی انداختم واقن بزرگ بود
_ببینم تو اشراف زاده ای؟
+شاید...
منو برد داخل خونه
و یواشکی منو رد کرد و برد داخل اتاقش
یه آینه بزرگ اونجا بود
_چه خوشگله
+این آینه شخصیت درونی رو نشون میده ولی...
داشتم حرف میزدم که با دیدن تصویر کیتی تو آینه حرفمو قورت دادم
.....
شرطام ۱۵ لایک
#جونگ_کوک #جیمین #تهیونگ #جیهوپ
#شوگا #جین #نامجون #بی_تی_اس
#بلک_پینک #ایتزی #توایس #استری_کیدز
#فیک #داستان #رمان
+نمیترسی خون آشاما اذیتت کنن
سعی کردم خرش کنم
_تاوقتی تو باشی نه
+خوب بلدی چطوری خر کنی خانم کوچولو
_البته مستر کیم
+بعد از دانشگاه دم در منتظرم باش
_با کمال میل
بعد از دانشگاه منتظر موندم چقد طولش داد
دست یکی رو شونم حس کردم
خودش بود
+بریم
_بریم
داشتیم راه میرفتیم
دستامو گذاشتم رو زانو هامو خم شدم و نفس نفس زنان گفتم
_تا کی قراره پیاده بریم میدونی چقدر دوره؟
+دختره ی غر غرووو
_بیا بالا
به پشتش اشاره کرد
_من بیام رو کولت؟ عمرااا
شونه ای بالا انداخت
+پس انقدر راه بیا تا جونت کنده شه
هوفی کشیدم و گفتم
_قبوله
خم شد پریدم بالا و دستمو دور گردنش حلقه کردم
+منو محکم بگیر
_خیل خبب انگار قراره با سرعت ۱۰۰ کیلومتر بر ثانیه بریم
که یهو با سرعت خیلی زیاد راه افتاد
پشمامممم
_یاااا یکم آروم ترررر
+رسیدیم
با تعجب نگاش کردم
_چطوری این همه راهو تو ۱۰ دقیقه اومدی؟
+یادت رفته خون آشامم؟
_منطقی بود
وارد جنگل شدیم که یه نفر سد راهمون شد
=میبینم شکار خوبی کردی
جلوم وایستاد
_دستت بهش بخوره با من طرفی
دستشو به نشونه تسلیم برد بالا
خندید
=خیل خبب بابا تسلیمممم
=ولی بوش دیوانه کنندس
بی توجه از کنارش رد شد منم دنبالش راه افتادم
دستمو گرفت
با تعجب نگاش کردم
+این فقط برای حفظ اطمینانه که اتفاقی برات نیوفته
سری تکون دادم
اینکه دستش تو دستم بود یکم معذبم میکرد ولی سعی میکردم بهش فکر نکنم
اینجا خونمه
نگاهی انداختم واقن بزرگ بود
_ببینم تو اشراف زاده ای؟
+شاید...
منو برد داخل خونه
و یواشکی منو رد کرد و برد داخل اتاقش
یه آینه بزرگ اونجا بود
_چه خوشگله
+این آینه شخصیت درونی رو نشون میده ولی...
داشتم حرف میزدم که با دیدن تصویر کیتی تو آینه حرفمو قورت دادم
.....
شرطام ۱۵ لایک
#جونگ_کوک #جیمین #تهیونگ #جیهوپ
#شوگا #جین #نامجون #بی_تی_اس
#بلک_پینک #ایتزی #توایس #استری_کیدز
#فیک #داستان #رمان
۴۰.۲k
۱۹ اسفند ۱۴۰۱